باران نرم بر روی آسفالت خیابانهای شهر میبارید، و چراغهای نئون در تاریکی شب، نورهای رنگارنگی را بر روی قطرات آب بازتاب میدادند. صدای زمزمهای از دوردست میآمد، و مردی با چهرهای سرد و موهایی که از باران خیس شده بود، با نگاهی مصمم، به اطراف مینگریست. نام او جئون جونگ کوک بود؛ موتورسوار ماهری که با شب زندگی میکرد و سایهها تنها دوستان او بودند.
**فصل اول: در تعقیب سایهها**
جونگ کوک با چرم سیاه بر تن و موتوری که بسان جانوری درنده زیر پاهایش میغرید، همچون سایهای در خیابانهای متروک به حرکت درآمد. او مردی بود که به دنبال هیجان میگشت؛ هیجانی که در جادههای پرپیچوخم و سرعت نفسگیر خلاصه میشد. صدای موتور پرقدرتش در خیابانهای خالی، همانند صدای رعد در طوفان، فضا را میشکافت.
شبهای سئول با جونگ کوک همراه بودند؛ شبهایی که او به دنبال کشف رازهای پنهان در تاریکی بود. هیچ چیز نمیتوانست مانع او شود. نه باران، نه باد، و نه حتی ترس. او میدانست که هر جادهای داستانی در دل خود نهفته دارد، و او تصمیم داشت تمامی آنها را بشنود.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
تست/ زیبا و با ارزش ات لایک و ثبت بازدید شد
میدونم وسه ساختنش خیلی زحمت کشیدی پس میشه از زحمت های منم حمایت کنی
میشه تستم به اسم ام ماکس یا آبله میمون رو لایک و ثبت بازدید کنی
پین؟