
سلام😊 امیدوارم حالتون خوب باشه و از داستانی که نوشتم ، خوشتون بیاد😚 خب بریم سراغ داستان😇
از زبون مرینت: وقت چشممو باز کردم ، دیدم یهو تیکی همینجور داره صدام میزنه. بهش گفتم چرا داری اینجوری میکنی؟ من که بیدار شدم😐 تیکی گفت: ببخشیدا ولی تو تا همین الان خواب بودی . نمیدونی چقدر وقته که دارم صدات میزنم .🙄 من گفتم: خوب حالا مگه چقدر وقت هست؟ تیکی گفت: ۲۰ دقیقه است که دارم تو رو صدا می کنم😕 من : واقعاً؟😬
تیکی : مرینت به جای این حرفا ، بدو حاضر شو بریم مدرسه که امروز امتحان داری!🙃 من: یادم نبود ممنون که یادم آوردی😍 ••••• بعد از چند دقیقه از زبان مرینت: خودمو سریع به مدرسه رسوندم . دیدم هیچکس تو حیاط مدرسه نیست🙁 به تیکی گفتم : ای وای حتما کلاس شروع شده😰 یهو ، یکی زد پشت سرم 😟 وقتی برگشتم دیدم آلیا هست 🙄 گفتم : تو چرا اینجوری می کنی ، ترسیدم 😩 حالا چرا اینجا وایسادی؟ مگه کلاس شروع نشده؟ گفت: چرا ، اما من منتظرت موندم که باهم بریم🤪 من گفتم: بهترین دوست دنیایی🤩 رفتیم داخل کلاس ، امتحان رو که دادیم من و آلیا اومدیم بیرون از کلاس. آلیا گفت: چیه مرینت؟ چرا اینقدر امروز ناراحتی؟ من گفتم: کلی کار دارم که هنوز انجام ندادم😕 آلیا گفت: نگران نباش تو میتونی همه این کارها رو سریع انجام بدی😇 تازه من میتونم کمکت کنم🤭 من گفتم: مرسی آلیا😍🌹 •••••••••••••• که یهو دیدیم از بیرون مدرسه سر و صدایی میاد😮 آلیا گفت: من برم واسه وبلاگم فیلم بگیرم که الان کفشدوزک و گربه سیاه میان 😍 من گفتم: منم باهات میام😉 با هم رفتیم بیرون و دیدیم که یه هیولا اونجا هست😨
من به آلیا گفتم : آلیا به نظرم داخل کلاس چیزی رو جا گذاشتم🙃 من میرم بر میدارم و میام😉 آلیا گفت: از بس که حواس پرتی دختر😏 باشه برو😚 منم رفتم داخل دستشویی ، تیکی از داخل کیفم بیرون اومد و گفت باید یه بهانه دیگه ای رو برای آلیا می آوردی چون اون منتظرته😕 من گفتم : اشکالی نداره اولین بارم که نیست😄 حتماً شک نمی کنه🙃 چون تا حالا از این کار کردم😀 بعد هم گفتم )خال ها روشن( و تبدیل شدم و رفتم دنبال اون هیولا . •••••••••••••••••• با یویوم به گربه سیاه زنگ زدم و ازش پرسیدم کجاست😇 گربه سیاه هم گفت که دنبال اون هیولاهه هست.😊
از زبان گربه: همون طور داشتم با بانوم حرف میزدم ، که یهو دیدم کفشدوزک بانو پشت سرمه😆 کفشدوزک گفت: پیشی ، تو میدونی آکوماش کجاست؟☺️ من گفتم: به نظرم داخل اون گل سرش هست.😌 کفشدوزک هم یه لبخند بهم زد و بعد هم با هم از پشت سر اون هیولا رفتیم سمتش.🥰 کفشدوز بانو گفت: گربه سیاه تو برو و سرش رو گرم کن ، منم میرم و گل سر رو ازش میگیرم😊
منم یه چشمک زدم و گفتم باشه بانوی من😍 بانو کفشدوزک از گردونه خوش شانسیش استفاده کرد و یه اسپری واسش اومد. اون رو واسم پرت کرد و گفت اون رو بزن توی چشماش. منم گفتم چشم کفشدوز بانو🤭 بعد از اینکه اسپری رو زدم تو چشاش کفشدوزک گل سر رو ازش گرفت و انداخت طرف من😇 منم گفتم پنجه برنده و پنجه برنده ام فعال شد و دستم رو زدم به گل سر و آکوما اومد بیرون🦋 کفشدوزک هم آکوما رو گرفت🤩 با هم گفتیم: 🤛🏻بزن قدش🤜🏻 که یهو......😶
امیدوارم خوشتون اومده باشه🥰 اگر خوشتون اومده لطفا لایک کنید و نظر بدید☺ و به نظرتون ادامهی داستان رو بزارم؟😊 ممنون که داستانم رو خوندید😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
😍😍😍😍😍😍😍
💖💖💖💜💜💜
واااااااااییییییی عاااالی بود♥
داستان هات خیلی خوبن😍😍😍😍
میسیییییی عجقم😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
👍👍 به داستان های من هم سر بزنید
سلام🌸
چشم❣
خیلی قشنگ بود عزیزم ولی نمیخوام ایراد بگیرم ها ولی به جالی دختر کفشدوزکی بگو لیدی باگ یا به جای گربه ی سیاه بگو کت نوار یا به جای کفشدوز بانو بگو مای لیدی
سلام🌸
مرسی عزیزم💜
باشه ، شاید بعضی وقتا از لیدی و کت و... استفاده کردم😊💞
ممنون که نظر دادی❤
عالیییییییییییییییی بود عشقم 😍❤️
مرسیییییییییییییییی آجیی جونممممم💋💋💋💋💋💋😍😍😍😍❤❤❤❤❤
قشنگ بود عزیزم 😘
بعدیو بزار ❤
مرسییییی آجی❣❣❣❣❣❣❣❣
چشم حتما😘😘😘😘😘😘😘
واییی عالی بود
ممنونممممم عشقممم😘😘😘😘😘😘😘😘
خیلی خوب بود
به تست های منم سر بزن
سلام ممنون که نظر دادی🌸
باشه حتما🌹