راز پنهانpaRT 10

همگی ما تعجب کرده بودیم و همدیگر رو نگاه می‌کردیم. دامبلدور با تعجب و حیرت پرسید: هرماینی ، نفهمیدی که کدوم گیاهان از جنگل م..م..ن..و..ع‌..ه هستن؟؟ هرماینی کمی فکر کرد و گفت : شکل های گیاهان رو کمی یادم میاد ولی اسمشون رو نتونستم بفهمم . هرماینی ادامه داد:یکیشون برگ های بزرگ و دراز سبز داشت و روش خط های عمودی داشت و یکیشون برگ های پهن و زرد داشت ...... اما بقیشون رو یادم نمیاد پروفسور با تعجب گفت : تاحالا همچین گیاهانی رو ندیدم ! بیشتر نحقیق میکنم

پروفسور دامبلدور به همه ی ما گفت :(( شما فعلا باید برین و به کلاستون با هاگرید برسید )) همه ی ما چشمی گفتیم و به سمت کلاس هاگرید حرکت کردیم . هاگرید به تمام بچه ها سلامی کرد و گفت : سلام به همگی خب.... درس امروز رو شروع میکنیم .)) ( هاگرید سوت میزند) ناگهان موجودی زیبا و بزرگ روز زمین و جلوی ما فرود میاد! همگی عقب تر رفتیم که هاگرید گفت:(( با کج منقار آشنا شید ! اون یک هیپوگرفه اما باید بدونید که موجود خیلی مغروریه ! خبببب...... کی اول میخواد نزدیکش بشه؟؟؟ هری!!؟؟ هری با حیرت جواب داد:(( بله!!!)) هاگرید با خنده گفت :(( آروم بیا نزدیک )) هری بغل من ایستاده بود . ه.م.د.ی.گ.ر رو ن.گ.ا.ه کردیم و هری با ت...ر...س... ، نزدیک تر رفت و به هیپوگریف تعظیم کردو تونست بهش دست بزنه که هاگرید گفت:(( خب حالا میتونی سوارش شی !)) و هری رو سوار کج منقار کرد !! ناخودآگاه د.ا.د زدم : هری مواظب باش!)) هری ن..گ..ا..ه..م کرد و کج منقار شروع به پرواز کردن کرد

بعد از اینکه هیپوگریف هری رو زمین گذاشت دراکو به سرعت جلوی کج منقار رفت و کج منقار دراکو رو یمخز ( برعکس) هاگرید دراکو رو به ب.ی.م.ا.ر.س.ت.ان برد و کلاس تموم شد . بعد از تموم شدن کلاس هرماینی دویید پیشم و با خنده گفت :(( دختر این چه کاری بود تو کردی!!)) گفتم:(( چیکار !!؟؟)) خودم میدونستم چیکار کردم اما نمیخواستم به روی خودم بیارم ! هرماینی گفت :(( همونی که داد زدی دیگه!!)) گفتم :(( منظورت اونه؟؟ آره دست خودم نبود راستشو بخوای!!)) هرماینی خنده ی کجی کرد و گفت :(( باشه فهمیدیم اصلا دست خودت نبوده ! اصلااااااا)) و باهم خندیدیم !!!

امیدوارم خوشتون اومده باشه خداحافظ