این داستان ها ترسناک نبوده و جنبه جنایی_معمایی دارد پس خیالتون راحت باشه و تا الان ۳ پارت منتشر شده لطفا رد نشه چون زحمت کشیدم
نتیجه رو...
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
56 لایک
یه شب که. حوالی ساعت ۹ یا ۱۰ شب بود من توی اتاقم نشسته بودم و داشتم آهنگای فرفریم ( حامیم ) و گوش میکردم اتاق تاریک بود و هیچ عم معلوم نبود خلاصه تو حال و هوای خودم بودم که یه چیز نورانی توی کمدم روشن شد در کمد و باز کردم دیدم چند تا چراغ کوچولو روشن شده خیلی تعجب کردم چون اون چراغا یه چند سالی بود که اصلن روشن نمیشد🤍✨️
من سال پیش معمولا وقتی بعد از ظهری بودم چون مامانم بیرون بود بابام هم همینطور و هیچکس خونه نبود ترس داشتم
همش حس میکردن چیز هایی رو
صداهای ترسناک میشنیدم
طوری که تمام چراغ هار رو روشن کردم و خوابیدم
منم میگم منم بزار لطفا
یه بار من داشتم با گوشیم کار میکردم و تلوزیون خاموش بود(شب بود)بعد یهو من چشمم خورد به تلوزیون که یهو یه چیز آدم مانند دیدم که کلاه و پالتو داشت و چون تلوزیون خاموش بود اونم سیاه دیدم بعد تا رومو برگردوندم نبود وقتی هم دوباره به تلوزیون نگاه کردم دیگه نبود از اون موقع دیگه یه فلش آوردم فیلم ریختم توش تا دیگه تلوزیون خاموش نباشه
پشمام 😳
این چی بود که دیدم من واقعا از این جور چیزا خیلی وحشت دارم
اگه یه داستان هایی میخوای که یه کوچولو شدتش کم باشه سری داستان هایی با چاشنی ترس رو ببین😁
شاید بگید روانیم ولی از اینه خونه میترسیدم اولش فکر کردم توهمات ذهنه ولی دیدم نه بیشتر اوقات ازش نمی ترسم و بعصی اوقاته
یه شب طبق عادتم ۳ شب بیدار شدم خوابم نبرد
انقدر خسته شدم طبق عادت رفتم دستشویی با اینکه کوچیکه توش قدرم زدم که حس کردم یه نگاه سنگینی از تو اینه به منه! واقعا ترسیدم سریع دستامو شستم که واقعا سنگینی نگاهو حس کروم در حالی که من زیر جشمی نگاه می کدوم نگاهش مستقیم بود
صبحم همینجوری بود یعنی کل روز!! بعدش دیگه نبود تا یه هفته بعد که ماه رمضون بود اینم همش نبود که بعد از شرایط
بعصی اوقات از اینه ها ی خونه میترسم میدونم میگید مشکل روانی دارم ولی من دیدم اینو که بعصی مواقع واقعا نمی تونم نگاه کنم و بعصی مواقع اره و بیشتر مواقع راحتم و خود خودم
داستان از اونجایی شروع شد به ترسیدنم که من به اینه دقت کردم اولس هیچی نبود هیچی ولی یه روز سه شب پاشدم رفتم دستشویی خوابم نیومد دقیفا حس کردم که از اینه یه نفر داره منو نگاه می کنه پاشدم رفتم دستامو شستم چوم داشتم تو دستشویی فقط میچر خیدم و دیدم واقعا عجیبه یه نگاه سنگیتی داره صبج که پاشدمم همینن بود
تا ماه رمصون یه هفته بعدش برای سحر دوباره شروع شد با نگاه های سنگین تر جوری که جریت زیز زیری نگاه کردنم نداشتم انکار اذان میگفت عصبانی ترم میشد ! چون من مشواکم میزدم حس می کردم مسواکو بی حوصله میکشه و من هر تغییر جزیی میدادم انگار متوجه نمیشد نگاهاشم هر چی به ادان نزدیک تر میشد سنگین تر بدر یه بار نگاه یه ثانیه ایش تا سر روانی بودن منو برد با مامانن گفتم : مامانم دعوام کردو بردم سمتش و گفت باید بهش نگاه کنی ولی اون نبود ( داشن اذان میگفت)
گذشن و همینجور اتفاقات الان ۶ ماهه این ترسه نیست ! تا
که توی این ۶ ماهه ترس اینه نبود ولی هر موقع تنبلی نماز داشنم واقها نگاه ینگینی ر تخت خواب حس می کردم یا کانال تلویزیون عوض میشد ! بعد چند روز پیش که برقا رفت و واقعا ترسیدم دستاشم شاید باورتون نشه تکون خورد گفتم اوکی توهمه و نشستم رو مبل ولی انعکاس تلویزیون عجیب تر بود کم مونده بود برم بیرون! که برق اومد دوباره رفتم به خودم نگاه کردم و باز همون بود انگار من نبودم!
ولی یه ساعت بعد درست شد و الانم که به اینه زل زوم نمی ترسم دلی معلومه اون چشای من نیست
واییی
منم دقیقا مثل توعم بعضی مواقع واقعا نمی تونم به آینده نگاه کنم یا ساعت سه صبح بعضی شبا پشت سر هم از خواب می پرم
خودم به هرکی میگم باور نمی کنه
دقیقا جدیدا بعصی شبا تو رخت خوابم همینم وای اونموقعا که تو نمازم تنبلی می کنم
به من یه نفر گفت من جن میبینم علایمش ولقعی بود چون من از داستانای تزسناک خوشم میاد تحقیق کردن و میدونم
گفت از اسم مسیح بدش میاد و واقعا از ایم حصرت مسیحو محمد بدش میاد
خودمم دقت کردم چون حافظ قرانم ( بعد از اینکه این ظاهد شد) عصبی موقع برای عبادت میرم یا قران میخونم از دستم نگاهاش سنگین تر میشه ولی توش ترس هست سوره ناسو از وقای این ظاهر شده می خونم به صورت نا خو اگاه در حالی که اصلا نشنیدم و وقتی قران حفط می کردم کمتر بودش
یه سری خونه مادربزرگم اینا رفته بودیم اونجا دیگه همون فهمیدیم که ج.ن داره همچین از موقع شروع شد که تو پارکینگ خونه اشون یه مرده شبیه اسب داشت رد میشد این توهم من نبود هم زمان هم من هم مامان بزرگم هو پدر بزرگم و مادر پدرم دیدیمش چنتا از همسایه ها هم این رو گفته بودن
عالی بود مثل بقیه ی تستها
مرسی که هستی♥️♥️
❤
هر دوشون دقیقا یه صحنه رو دیده بودن...
زیر زمین خونه مامان بزرگم اینا بود.وقتی رفتن زیر زمین دوتاشون با یه سری صحنه های خیلی ترسناکی مواجه شدن ! در زیر زمین به گفته ی خودشون طوری باز و بسته می شد که نگارkasy daro az posht gerfte bud و تمامی وسیله ها داشتن می افتادن! خواهرم رفت توی اینه توی زیرزمینو نگاه کرد و توی اینه چیزی ندید به جز gen! اره! خواهرم توی اینهgenدید!!!!و خب خلاصه دوتاشون جیغ زنون فرار کردن و اومدن بالا و قضیه رو واسه ی هممون تعریف کردن.جالب اینجاست که صدای باز و بسته شدن در و جیغ اونا بالا میومد...و از طرفی هم