در قلب شهری قدیمی و پررمز و راز، یک گالری هنری به نام "رازهای پنهان" وجود داشت. این گالری از نسلهای پیش به خانوادهای اشرافی و هنردوست تعلق داشت. دیوارهای چوبی تیره و تابلوهای قدیمی این گالری، قصههایی از عشق، افتخار و تراژدی را در خود نگه داشته بودند.
در گوشهای از گالری، تابلویی بزرگ و باشکوه قرار داشت که تصویری از مردی جوان با چهرهای سرد و مغرور را نشان میداد. این تابلو، همیشه توجه بازدیدکنندگان را به خود جلب میکرد، اما هیچکس داستان واقعی پشت آن را نمیدانست. نام این مرد در تاریخ گم شده بود، اما چشمانش، نگاهی از رنج و افتخار را در خود داشت.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (1)