بریم برای پارت دوم رمان زیبامون🍓 لطفا ردش نکنید 😅💗
چیماه : خودم و بزور پشت یه درخت قایم کردم که دیدم یه مرد به ماشینش تکیه داده و با چراغ قوه داره به اطراف نگاه میکنه، همین که خواستم یکم جابه جا بشم پام گیر کرد به یه چاله و افتادم روی زمین ...... یزدان : هوییییی کی اونجاست ..... چیماه : من باید از شما بپرسم که کی هستید و اینجا چیکار میکنید ..... یزدان : گند بزنن به شانسم فکر کردم یکی از روستایی هاس تو که یه دختر کوچولو بیشتر نیستی ...... چیماه : درست صحبت کن، حالام سریع بگو کی و اینجا چیکار داری ..... یزدان : نگم میخوای چیکار کنی؟ از توی این لباس چین چین گلدارت تیزی دربیاری بزاری زیر گردنم؟ ..... چیماه : اولن این لباس محلیه دومن انگار که زبون ادمیزاد حالیت نیست ..... یزدان : ببین خانم کوچولو من قراره یه مدت دکتر این روستا باشم، حالام دستت و بزن زیر دامن چین دارت برو یکیو خبر کن بیاد کمکم کنه ...... چیماه : پس اون دکتر تهرانی که میگفتن تویی عجب ...... یزدان : ببخشید مادمازل باهاتون از قبل هماهنگ نشده بود برو یکیو بیار تا اون روی سگ*م بالا نیومده ...... چیماه : هوی هوی یواااششش، من طبیب این روستام خودم تا یه جایی میبرمت ....... یزدان : هههههه توووو؟؟ تو نیم وجب ادم و چه به طبیبی نخدونمون نصفه شبی که اصلا وقتش نیست ...... چیماه : واقعا که دکتر به این بی ادبی توی زندگیم ندیدم حالام میرم تا حساب کار دستت بیاد ...... یزدان : من اینجا خوراکه گرگ بشم بهتر از اینه که جونم و بدم دست تو
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)