
سلام دوستان توضیحات لازم درباره داستان رو توی اسلاید ها دادم
سلام به همه دنبال کننده ها و بازدید کننده های عزیز. لطفا توضیحات زیر رو بخونید بعد برید سراغ داستان ❤️ اگه به خاطر داشته باشید من ی داستان نوشته بودم از همین میراکلس که البته ادامه ندادم ب این دلیل که خیلی بازدید ها و کامنت ها کم بود و بعد از مدتی بر اساس داستان هایی که خوندم در تستچی متوجه شدم که اگه همون اول داستان شخصیت هایی اصلی به هم برسن دیگه شوقی برای فهمیدن ادامه ی داستان ندارند بر همین اساس من هم الان می خوام ی مینی رمان جدید چند قسمتی ب نام 💔I Love you 💔 می خوام شروع کنم که با شخصیت های میراکلس هست پس داستان از صفحه ی بعد آغاز خواد شد❤️👈🏻👈🏻👈🏻
خب بچه ها داستان از جایی شروع میشه که آدرین از مرینت میپرسیه که برای اینکه به کاگامی بگه دوسش داره چیکار کنه و بعد میرن پیست پاتیناژ و....بعد از اینکه از پاتیناژ میان بیرون... از زبان مرینت:بعد از اینکه برگشتم از پیست خیلی ناراحت بودم و به آلیا تصویری زنگ زدم تا ماجرا ها ها رو تعریف کنم(نکته:آلیا می دونه که امروز قرار بوده برن پاتیناژ)(علامت آلیا🧡علامت مرینت❤️)🧡سلام دختر خوبی؟ چی شد؟زود تعریف کن❤️سلام آلیا ممنون🧡هی چرا صورتت انقدر گرفته مگه چی شده؟❤️خب آلیا می دونی....شاید اصلا من نباید هیچ وقت ب آدرین بگم دوسش دارم😔😔😔
🧡چرا دختر؟تو نباید جلوی کاگامی سر خم کنی🤨❤️می دونی دارم احساس می کنم آدرین با کاگامی خوشحاله😔شاید من نباید بینشون قرار بگیرم😔🧡❤️مرینت هیچ وقت اینو نگو،کاگامی وقتی تونست حرف دلش رو ب زبون بیار ب آدرین نزدیک شد تو هم باید بهش بگی😡❤️آلیا نمی تونم هر دفعه که میخوام دو کلمه حرف بزنم ب تت پت می افتم و ضایع میشم😔دیگه خسته شدم😔شاید. باید هدفم رو عوض کنم😔🧡هیییییییی تو دختری نیستی ک ب این زودیا تسلیم بشه😡❤️نمی دونم آلیا😔باید ی خورده دربارش فکر کنم😔معذرت میخوام الان باید قطع کنم😭😭😭😭(چون داشت گریه اش می گرفت و بغض کرده بود سریع قطع کرد)🧡مرینت؟عه وا؟قطع کرد؟طفلک دلم ب حالش می سوزه😔(علامت تیکی:🔴)🔴مرینت مواظب باش ی آکوما😱😱😱😱♥️دیدم ی آکوما داره میاد سمتم سریع ی نفس عمیق کشیدم و سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم.آکوما دور شد.تیکی زود باش باید اونو خنثی کنیم قبل از این کسی رو شرور کنه.تیکی اسپاتس آن.(بعد از اینکه آکوما خنثی میشه و تبدیل ب حالت عادی میشه)♥️همینطور داشتم با خودم فکر می کردم گفتم شاید باید بهش همه چی رو بگم البته بدون اینکه میونه اش با کاگامی رو خراب کنم.💔
تصمیم گرفتم براش ی نامه بنویسم .این تنها راهی بود ک بدون لکنت می تونستم باهاش صحبت کنن شروع می کنه ب نوشتن... آدرین!می دونی خیلی وقته سعی می کنم دستم رو ب ستاره ها برسونم!خیلی تلاش کردم!اما نشد!خیلی دورن!می دونی دستیابی ب ستاره ها فقط مال کسایی هست ک جرعت پرواز کردن رو دارن!و من جز اون افراد نیستم!می دونی تو اون ستاره ای بودی ک هیچ وقت دستم بهش نرسید!من جرعت این رو نداشتم که حسم بهت رو اعتراف کنم!می دونی حس حس می کنم با کاگامی خوشبخت میشید!هیچ وقت عشق کاگامی رو رد نکن چون اون لیاقت تو رو داره!از طرف مرینت...
🔴:مرینت تو از بابت این نامه مطمئنی؟میخوای بهش بدی؟♥️آره تیکی مطمئنم چون چاره دیگه ای ندارم😔شاید برای مدتی برم نیویورک،اونجا می تونم با خودم ی خورده خلوت کنم 🔴اما مرینت اگه تو این مدت کسی آکوماتایز بشه چی؟♥️اون رو درستش می کنم😉باید برم خونه استاد فو(الان ساعت 12 روز یکشنبه. هست یعنی مدرسه تعطیل هست چون در تقویم میلادی روز یکشنبه تعطیل هست)♥️راه افتادم سمت خونه استاد فو....(وقتی رسید)رفتم داخل..استاد فو داشت کتاب ی چیز هایی رو رمز گشایی می کرد منم ب نشانه این که اومدم ی سرفه کردم تا استاد فو متوجه بشه..(علامت استاد فو:♎)♎اوه سلام مرینت اتفاقی افتاده؟♥️خب راستش بله استاد. من میخوام برای یک هفته یا ی خورده بیشتر برم نیویورک.
♎اما مرینت...♥️می دونم استاد.برای همین هم اومدم اینجا.اومدم ازتون خواهش کنم معجزه گر اسب رو ب من بدید تا هر وقت لازم بود به پاریس تلپورت بزنم و بیام♎مرینت تو کفشدوزک عالی هستی من و من بهت اعتماد دارم☺️(و معجزه گر اسب رو بهش میده)♥️بعد از اینکه خداحافظی کردم سریع رفتم سمت خونه تا با پدر و مادرم هم صحبت کنم وقتی رفتم خونه خوشبختانه پدر و مادرم هم داشتن بازی ویدیویی می کردن و ای زمان خوبی بود تا همچی رو بگم.رفتم نشستم و گفتم:مامان ،بابا میخوام ازتون اجازه بگیرم تا برای ی هفته برم نیویورک.( علامت مامان مرینت 🈵)
اما دخترم برای چی؟من ی خورده ناراحت شدم و سرم رو انداختم پایین فکر کنم پدر مادرم هم متوجه شدن موضوع از چ قراره و گفتن باشه.تو دختر شجاعی هستی.می تونی از خودت مراقبت کنی.می تونی بری☺️❤️خیلی ممنونم مامان،خیلی ممنونم بابا و سریع دویدم سمت اتاقم تا چمدونم رو جمع کنم وقتی چمدونم رو بستم رفتم تا اولین بلیت ب نیویورک رو بگیرم..نزدیک ترین پرواز مال فردا ساعت 3 بعد از ظهر بود...خوبه می تونم قبل از پرواز با مدیر هم صحبت کنم برای غیبتم🙂
فردا صبح زبان مرینت....صبح زود پاشدم و رفتم مدرسه بعد از اینکه خانم بوستیه درس رو تموم کردن و تعطیل شدیم(ساعت 12:30 بود)رفتم دفتر آقای داماکیز و درباره غیبتم صحبت کردم و گفتم درس هایی که توی این هفته آینده قراره تدریس بشه رو خودم تمرین می کنم و یاد میگیم و مدیر هم اجازه داد و داشتم می رفتم که آدرین هم تنها جلوی در منتظر راننده اش بود. این بهترین زمان برای دادن نامه بودم منم رفتم سمتش و به طور جالبی بدون لکنت بهش گفتم...😔
خب بچه ها این پارت تموم شد لطفا نظر بدید اگه بالای 10تا لایک و کامنت مثبت داشت ادامه میدم و پارت بعد رو می نویسم پس حتما نظر و لایک بذارید
خدا نگهدار همگیتون👋👋👋👋💖💖💖💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام به تمام دنیال کنندگان عزیزم
من همین الان ناگهانی وارد تستچی شدم که برای لایک یک تست دیدم نوشته شما باید عضو شید😳
کاملا تعجب آور بود
ازتون درخواست می کنم من رو با همین اکانت جدیدی که نظر دادم دنبال کنید❤️
ممنون❤️
داستانت عالی بوددددد عزیزم زودتر پارت بعدی و بزار❤
و اینکه ثبت هر تست حدود دو هفتهیا کمتر طول میکشه
ی وقت نا امید نشید فکر کنید دیگه نمی نویسم هااااا
حتما دنبال کنید😍😍😍😍😍
و اون دوست خوشگلی ک گفته بود ب تستش سر بزنم هم دنبالش کردم هم نظرم رو تو تستش گفتم😍😍😍😍😍
سلام ب همگی عشقاااا😍😍😍😍
خیلی خیلییییییییییییی ممنونم ب خاطر نظارات خوشگلتون
مرسی ک شادم می کنید😍😍😍😍😍
و اینکه هر کسی در خواست دوستی داد بود از الان آجییم😍😍😍😍😍
خیلی خیلی خیلی خیلی عالی بود 💞💞💞💞💞
راستی من یه تست نوشتم در مورد میراکیلس بیداری/ اویکینگ و همه چیز رو در موردش توضیح دادم اگه میخوای بهش سر بزن و نظرتو راجبش بهم بگو😁💖💞♥️
عالی
سلااااام عاااااالی بود خیلی دوس داشتم به داستان منم سر بزنید ممنون💞
اولین بازدید کننده
اولین نظر
عالیهههههههههههههههههههههه
ادامه بده حتما که من منتظرم
راستی میشه دوست باشیم؟