خانم سیمونا چری ، به شکل نوعی چهچه ی لرزان که خاص او بود زیر خنده ی کوتاهی زد و به دوست هم سن و سالش
خانم فلوسیه گفت: «آه آه دیدیش؟ جوونای امروزی؛ جوونای امروزی چه کسالتی آخه تو کله شون چیه؟ غیر قابل فهمه عجیب و غیر قابل فهم به شرفم قسم دوست دارم بدونم تو کله شون چیه یکی از اونا، اونیه که رد شد. احیاناً میگی اونا نمونه ی جوونها و مردای کاملند و قیافه شونم بد نیست. اما زنها رو اصلاً زنها رو نگاه هم نمیکنن همین بیست سال پیش بیست سال پیش چیه؟ همین پونزده سال ده سال پیش جوونها یه چیزای دیگه ای بودند؛ به شرفم قسم ده سال پیش این جا یه جوونک از بس دخترای خیلی
قشنگ دور و ورشو نگاه میکرد هیچی هیچی گردن درد
می گرفت. و دیدیش چطوری گذاشت و رفت ؟ انگار نه انگار
که آدم بودیم. «آه آه و در حالی که خنده را چاشنی اش می
کرد تکرار کرد: فقط خدا میدونه که از جوونایی از این
نظرات بازدیدکنندگان (0)