غروب خونین در توصیف پسری به اسم کوبا شکل گرفته که سالها در پی انتقام از قاتل خانواده اش دست به هرکاری زده و بی وقفه تلاش کرده اکنون ببینیم پسر بچه داستان ما چه خوابی برای قاتلان بیرحم دیده!!
۱((به چشمای براقش نگاه میکردم و بی اختیار خندم عمیق تر میشد
با یه دستش بستنی رو مقابل دهنش گرفته بود و با دست دیگش توله سگ و نوازش میکرد
تنها کسی که بخاطر خنده هاش تلاش میکردم یوری بود
تنها دلیل زندگی من خواهر کوچیک ترم به اسم یوری بود که بعد مرگ مامان و بابا باعث شد زندگیم قابل تحمل باشه
اتفاقا امروز تولدشه ولی من نتونستم کار زیادی براش انجام بدم بجز خریدن یه بستنی که هفته ها براش برنامه ریختم
چشمای درشتو با حالت مظلومی بهم دوخت و گفت_هیونگ میشه ببریمش خونه؟
نگاهی به توله سگ انداختم و بعد به یوری و هردوتا با نگاهشون میخواستن قبول کنم
خندیدم و با نوازش موهاش گفتم_اشکالی نداره
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
یدقه فک کردم داستان اسپای فمیلیه چون یور هم یه برادر کوچیک داشت که باید بعد مرگ پدر مادرش ازش مراقبت کنه و پول هم نداشتن
ناظرش بودم
خوشم اومد از ماجراش
متشکرم