سلام دوستان 😘 ناظر لطفا رد نکن که خیلی زحمت کشیدم سرم خیلی درد میکنه 🤕 تشکر 🌹
(بالا رو خوندی؟ 😥) از زبان آگاتا: به آینه نگاه کردم. به جای پدر و مادرم که چهره ی مهربان داشتن، یک زن مو فرفری مشکی ظاهر شد. کی بود؟ قیافه اش داد میزد خیلی بدجنس باشد. و کنارش... خودشه؟ و بچه ی کوچیک جلوشون منم؟ آب دهانم را به زور قورت دادم. کوییرل: بلاخره فهمیدی که اربابم پدر واقعیته؟........ صبر کن ببینم... مات نگاهش کردم. ارباب اون؟ کوییرل: بله پس چی؟ فکر کردی اسنیپه؟ نه بابا! اسنیپ آدم خوبیه. بهش گفتم اگه برای ارباب کمکم نکنه، بد میبینه که اونم مجبور شد. کاری میکرد که نقشمون لو بره. یه جوری رفت توی صندوق ها که زود فهمیدن. پرسیدم: شما توی صندوق من چیکار داشتی؟ کوییرل: فکر میکردم سنگ های جادو توی اوناست. حالا چطوری باید ارباب رو برگردونم؟ اونم بدون سنگ های جادو؟ میگه باید از تو استفاده کنم. گفتم: گمون نمیکنم دلم بخواد که اون برگرده. کوییرل: فکر نکنم ارباب با نظرت موافق باشه... کلاه شنلش را برداشت. پشتش را به من کرد. صورت گرفته و ضعیف ولدمورت پشت سر کچل او بود!
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالییییی❤
ممنونم 💚
عالییییییییی بود😍😍
ممنونم 💚
عالی بود!
ممنونم 💚