شروع دوباره پارت ۸

(لوکا)P8 اون حق داشت که ناراحت باشه با اینکه به آدرین علاقه داشت نمیتونست اشتباهش و نادیده بگیره مرینت اگه می خواست قبول کنه حتی به خودش اجازه فکر کردن هم نمی داد به هرحال باید با یکی حرف میزد به جز منم کسی توی کابین نبود برا همین با صدای آرومی بهش گفتم: لوکا:مرینت تو احتیاج داری بایکی حرف بزنی و اون آدم روبه روته باهام حرف بزن مشکلت و بگو، مرینت:حرفا و مشکلام گفتنی نیست" لوکا:چرا مگه چه مشکلی داری که این جوری داری به خاطرش اشک میریزی؟ حیف دل صافت نیست که به خاطر یه چیزی که به قول خودت بی ارزشه ناراحت بشه؟باهام حرف بزن

(لوکا) با این که از مشکلش خبر داشتم ولی میخواستم دلش آروم بشه به خاطر همین وانمود کردم که چیزی نمیدونم تا باهام حرف بزنه. مرینت:میدونی من مشکلم خودش نیست! لوکا:پس مشکلت چیه؟ مرینت:مشکلم عقاید و اشتباهات گذشتش و خوانوادشه درسته که اون کارای پدرش و قبول نداره ولی اون بعضی از کاراش درست مثل پدرش شده لوکا:مثلا کدوم یکی از کاراش شبیه گابریل شده؟

مرینت:اون فکر میکنه مثل پدرش میتونه همه رو با پول تابع خودش کنه الان فکر میکرد من با دیدن اون انگشتر بهش جوابه مثبت میدادم ولی نه،من به ذات آدما نگاه میکنم نه به پول و مال و اموالشون و از این میترسم که اگه به همین زودی قبول کنم یه وقت سوء تفاهم پیش بیاد که این دختره فقط دنبال پول بوده نه چیز دیگه ای نمی دونم چه کار کنم.

(لوکا) اون درست میگه آدرین به طور ناخواسته داره شبیه گابریل میشه ولی مطمئنم که ناراحتیه مرینت این نیست براهمین دوباره ازش خواستم تا حقیقتو بهم بگه اونم کاری رو کرد که انتظارش و داشتم از بزرگ ترن اشتباه آدرین گفت: مرینت:لوکا این موضوع چیزیه که حتی آلیاهم ازش خبر نداره و باید بین خودمون بمونه تا ابد لوکا:باشه بین خودمون میمونه تا ابد مرینت:هاه،من دوبار توی ۴ سال گذشته احساسم و به آدرین گفتم و اون هردوبارش منو رد کرد بار اول با کاگامی بار دوم با لایلا منو رد کرد دیگه نمیخوام ارزش خودمو بیارم پاین و.....