

غروب آفتاب ، زمانی که برای بیشتر مردم مفهومی زیبا و شنیدنی داشت اما برای دخترک که با بی حوصلگی روی علف های هرز مزرعه پدربزرگش دراز کشیده بود و با چشمانی که کوچک ترین نور امیدی درش نبود به غروب باشکوه آفتاب نگاه میکرد معنایی دیگر داشت. برای دختر بی حوصله غروب زیبا نبود ،خورشیدی بود که زمین را در هنگام غم ترک کرده . جالب بود ،اما زیبا نه . در چشمان دختر از تماشای آن صحنه هیچ نوری نبود ، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است ، زمان درحال تغییر لباس نبود ، زمین از رفتن خورشید سیاه بر تن نمیکرد ، فقط دختر بود و نسیم دلتنگی
باد در میان موهای خرمایی دخترک میوزید و آنها را بهم ریخته میکرد درحالی که تازه بعد از ماه ها شانه شده بود ، دختر هیچ اهمیتی به وزش باد و موهای درهمش نمیداد تمام حواسش روی آسمان سرخ جمع شده بود ، به غروب نگاه میکرد و برای زمین افسوس میخورد درحالی که منتظر بود او از راه برسد. همه چیز در مزرعه آرام بود تا آنکه خورشید آخرین نگاهش را به زمین کرد و رفت ، شب شد ، تاریک شد و او آمد . ماه درخشان تر از همیشه آمد ،مانند همیشه بود ،زیبا . همان زیبایی که چشم های دختر را به سمت خود جذب میکرد درحالی که هیچ درخششی از سوی خود نداشت ، فقط یک تکه سنگ در میان فضای سیاه بود مانند بقیه اما برای دختر چیزی در آن سنگ بود ، چیزی که بدن او را جذب میکرد.فقط نمیتوان با کلمات دلیل آن را توصیف کرد شاید زیبایی اش ، نقص هایش و شاید وفایش به زمین . احتمالا گزینه آخر آخه دختر شاهد آن بود ، وفای ماه به زمین ، هرزمان که به آسمان نگاه کنی حتی اگر نور خورشید بیش از قبل بتابد و چشم را تا مرز کوری ببرد ، میتوان ماه را گوشه آیی پیدا کرد . مهم نیست چه زمان ، ماه همیشه حاضر است . و این دلیل جذابیت ماه در چشمان دختر است .
فقط چشم دختر که نبود ، تمام بدنش با ورود ماه حسی دیگر داشت . موهایش را کنار زد ، جلوی دیدش را میگرفت . قلبش بلند میتپید که انگار در مزرعه جشنی بود و صدای موزیک آنقدر بلند بود که صدای جیر جیر ملخ شنیده نمیشد ، ماه همچین اثری روی او میگذاشت، حتی نمیخواست پلک بزند اگر به شرط لحظه آیی ندیدن ماه بود. بعد از چند دقیقه قلبش آرام شده بود، به ریتم طبیعت پیوسته و برای ماه کنسرت میگذاشت ، بی اراده دستش را به سمت ماه خم کرد اما بلند نکرد میترسید نرسد ، دستش به ماه نرسد ، چه وحشتناک . ماه را میدید که حتی درمیان ابرهای بارونی میدرخشید و توجه هرشخص را در آن تاریکی جذب میکرد ، به او خیره می شد و بی اختیار لبخند میزد . او میدانست ماه حواس همه را پرت میکند و مجذوب خودش میکند اما میخواست فقط برای او باشد و برای او بدرخشد.
آنقدر سرگرم افکارش درمورد ماه شده بود که حتی متوجه قطرات لطیف باران که به آرامی روی پوست سفیدش فرود می آمدند نمی شد چه برسد به گذر زمان . کم کم دخترک متوجه قطراتی که بر صورتش برخورد میکردند و دیدش را از ماه اش تار میکرد شد ، داشت باران میبارید و هر لحظه شدیدتر می شد . باید میرفت و ماه را تنها میگذاشت ، تمام لباسش خیس شده بود. دیگر باید از ماه دل میکند ، حتی اگر خستگی بدنش را به خاطر چندین ساعت کار در مزرعه نادیده میگرفت نمیتوانست با آن سر و وضع بیرون بماند ، پیراهنش کاملا خیس شده بود و به بدنش چسبیده بود ، چکمه هایش گلی شده و وضعیت شلوار پاره اش تعریفی نداشت . باید میرفت و ماه را در تاریکی تنها میگذاشت . نفس عمیقی کشید و باری دیگر به خاطر قرار ندادن پنجره در کلبه اش از خود متنفر شد ، هنوز نمیخواست از آن درخشش دل بکند ، از دلیل تحمل این خاک .
دستش را به طرف ماه دراز کرد ، انگار میخواست آن را بگیرد و برای آخرین بار چنگش بزند اما غیرممکن بود ، لمس او . البته فقط حالا. ماه میدرخشید ، درمیان قطرات باران که دید دختر را تار کرده بود انگار لبخند میزد و به وضعیت مضحک او میخندید . خنده اش را دوست داشت ، او همه چیز را درمورد قمر زمین دوست داشت و به همین خاطر به زمین حسودی میکرد . میخواست زمین باشد و ماه را داشته باشد نه مشتری و نه زحل و نه خورشید را میخواست ،زمین باشد و ماه دورش بچرخد. دختر چند دقیقه دیگر با ماه خلوت کرد و بلند شد .درحالی که عقب عقب میرفت و به ماه خیره می شد کلماتی را بلند تکرار کرد : «ماه من باش ! گر همه خواب زحل و مشتری بودن را میبینند و سر به بالین میگذارند من خواب زمین بودن را بینم و خواهان ماه ام ماه ام باش و دور من بچرخ خواسته زیادی است ؟ »
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
100 لایک
((ماه زیباست مگه نه ؟))
به خاطر یک سری مسائل معنی خاصی میده مربوط به یک مترجم ژاپنی که به جای دوست دارم ترجمه کرده (( ماه زیباست مگه نه ))و از اونجا معنی دوست دارم رو میده
- ماه زیباست مگه نه ؟
@رپر بهشتی
مایل به دوستی ؟
خوشحال میشم.
هورا
فرند ؟
البته.
عالی
یکی از داستان هات کو
پاک شد.
ماه زیباست !
اما؛
زیبایی ماه را برابر زیبایی او کم میآورد!
قشنگ بود!)
نه اندازه شما
:))
@هیرو؛
((ماه زیباست مگه نه ؟))به خاطر یک سری مسائل معنی خاصی میده مربوط به یک مترجم ژاپنی که به جای دوست دارم ترجمه کرده (( ماه زیباست مگه نه ))و از اونجا معنی دوست دارم رو میده - ماه زیباست مگه نه ؟@رپر بهشتی
______
و در شرایطی که دوستش داری ولی میدونی نمیتونی باهاش باشی بهش میگی﴿غروب زیباست مگه نه؟﴾🌝🌚
شاید !
یعنی در صورتی که دوستش داری ولی میزاری بره
اره
همه از زیبایی ماه تعریف کردن...ولی خورشید برای روشن نگه داشتنش انرژی خودش رو سوزاند...
تلخ و درسته:))
عالی بود.
ممنون میشم تست آخرمو لایک کنید