در اعماق یک باغ تاریک و اسرارآمیز، جایی که زمان و مکان معنای خود را از دست دادهاند، مردی با ظاهر مرموز و چشمانی سرخ فام به آرامی قدم میزد. نام او رِیوِن بود، موجودی که از دل افسانهها برخاسته و سایههای شب را با خود به همراه داشت. پوستش به سفیدی ماه بود و موهای بلند و تیرهاش همچون شبهای بیپایان به شانههایش میریخت.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
داستانت عالیه:)
همینجوری با اشتیاق ادامه بده ❤️🩹
از خودت بهترین نویسنده رو بساز 🍁
هیچوقت نام امید نشو ،
چون با کمی تلاش
میتونی بهترین خودت باشی 🌷
همیشه تلاشت رو ادامه بده تا به اهدافت برسی🥹
با آرزوی موفقیت : لونا 🌻
خیلییی قشنگ بود .
بعد مدت ها قلبم اکلیلی شد .🤩💚
اولین لایک و کامنت ۱۰۰ امتیاز یا پین؟