فرشته ی من pt 1

شب بود و ا.ت دوباره با کوک دعوا کرده بود. اون شب تولد ا.ت بود و با دوستاش که پسر بودن رفته بود بیرون و کوک هم خبر نداشت. اون شب توی پارتی ا.ت و دوستاش داشتن باهم حرف می زدن که اتفاقی کوک هم اونجا اومده بود.چون این مهمونی برای گروه ها و آیدل های مختلف بود و کوک هم دعوت بود.

خلاصه کوک ا.ت رو موقع بغل کردن دوستش(که پسر بود)دید و همونجا رفت پیش ا.ت و باعصبانیت گفت:این کیه؟اینجا چیکار می کنه!چرا بغلت کرد؟!هاا ا.ت:کوک برات توضیح میدم بیخشید من.. کوک نداشت حرفش تموم بشه و گفت:رابطه ی ما همینجا تمومه ا.ت! ا.ت رفت دنبالش اما نتونست پیداش کنه

کوک رفت باشگاه و هرسش رو سر کیسه بوکس خالی کرد.هی مشت هاش محکم تر میشدن تا اینکه ا.ت اومد و گفت:کوک من واقعا متاسفام ببخشید😭 خواهش می‌کنم من رو ببخش عزیزم کوک:به من نگو عزیزم به همون پسره ی …ولش کن من اصلا چرا دارم با تو حرف می زنم

کوک سریع از ا.ت دور شد و دوباره سوار ماشین شد و با تمام سرعت رانندگی کرد تا اینکه یک ماشین مشکی با شیشه های دودی به کوک زد و کوک…