
مایل به لایک و فالو؟

وقتی داستان زندگیمو برای هر آدمی تعریف میکنم، با حس پر از دلسوزی نگاهم میکنه و میگه: متاسفم! اما من به متاسف بودن شما نیاز ندارم، شما موقعی که یه بچه توی زاغه ها به تاسف و دست نوازش نیاز داشت کجا بودین؟ وقتی اون بچه بارها توسط آدمی که بهش وابسته شده بود مثل چینی بند زده شکست کجا سیر میکردین؟ من بارها زمین خوردم، بارها ناامید شدم، بارها شکست خوردم، اما همه ی این مدت روی پای خودم وایسادم، چون بهم گفتن من لیاقت زندگی ندارم، توی گوش من و هزار تا بچه یتیم دیگه خوندن که کسی باید گریه کنه که دستی برای پاک کردن اشکاش وجود داره! من از اون دستا نداشتم، عوض گریه؛ اشکامو ریختم تو خودم، اینقدر این کارو کردم که روحم لبریز ناامیدی شد، لبریز مشت مشت اشک نریخته که بعد ها تبدیل شدن به هیولایی که اون هیولا، تنها امید و آرزوی من برای تایید شدن از طرف اون بود.. من سالها تلاش کردم؛ به خودم و هر کسی که انتظارشو میکشه باید بگم که من وقتی تاییدشو بگیرم دیگه کاری تو این دنیا ندارم! شاید اونجا بهتر باشه، من هیچوقت نفهمیدم لبخند چی و چطور بوده، چون حتی اگه میخواستم بخندم؛ کسی رو نداشتم که بهش لبخند بزنم. من یه بازنده بودم، هستم و همینطوری این دنیا رو ترک میکنم؛ بازنده و ناکافی. بازنده ای که هیچوقت به آرزوش؛ تایید شدن نرسید و همیشه یه سایه سرد و تاریک بود، پر از بغض خشک شده ته گلو و نفرت. امضا، ریونوسوکه آکوتاگاوا.

من طرد شدم، از طرف هزاران نفر شکستم، چون مثل گل خشخاش بودم وسط نرگس های طلایی. وسط نرگسهایی که همه قدرت داشتند؛ اما من نه. من تلاش کردم بهترین خودم باشم؛ اما کافی نبود. من همه رو ناامید کردم، من بدترین آدم دنیا شده بودم؛ یه بی مصرف به تمام معنا. اما اون کمکم کرد، دستم رو گرفت و گذاشت با دنیای واقعیت روبرو بشم. با واقعیتی که مثل فنجون قهوه ای که شکر تهش باشه تلخ بود. من واقعیت رو قبول کردم و نوشیدمش؛ قهوه ی تلخ دروغ، تحقیر و شکست رو نوشیدم تا به شیرینی تهش رسیدم. طعم شیرین امید ارزش قهوه تلخ رو داشت. آدما عوض نشدن، اما من چرا. من کسی شدم که دیگه براش مهم نبود مردم درموردش چی میگن، من قوی شدم و شجاع، شجاعتر و دلیرتر از همیشه. و میخوام به همه ثابت کنم که شیرینی پیروزی ارزش تلخی شکست رو داره. امضا، میدوریا ایزوکو

من هر روز که نگاهش میکنم، قلبم تیر میکشه. حق من نبود که عشقی داشته باشم این چنین ناقص و پر دردسر که حتی دلسوزی های من براش مهم نباشه. در طول عمرم افراد زیادی مثل خودم دیدم، آدمهایی که تلاش کردن برای فردی که دوستش دارن فداکاری کنن، اما من هیچوقت نتونستم. نتونستم از علاقه شدید قلبم براش بگم، نتونستم واقعیتو ببینم، نتونستم خودم باشم، نشد.. اینقدر دست دست کردم که تموم شد. اون برای همیشه آسمونی شد، پرنده قشنگم از دستم فرار کرد و من همیشه پشیمونم. پشیمون از اینکه چرا زودتر بهش نگفتم که قلبم شده وقف اون چشمای خاکستری؟ نمیتونم خودم رو آروم کنم، اما جرئت ترک کردن این جهان رو هم ندارم؛ اون درست میگفت، من یه آدم ترسو و بی فکرم که به هیچ دردی نمی خورم جز مرگ. تا الان اینقدر حس نزدیکی به صحبتهاش نداشتم... امضا، هیگوچی ایچیو

اینکه عکس درست و درمون از کاراکترا نداشتم بخدا به دسته بندی ربطی نداره.. اگه کاراکتر دیگه ای مد نظرتونه بگید پارت بعد بذارمشششش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفا به نظرسنجی بازارچه من سر بزنید
تخفیف هم دارم
ولی وایبت>>>>
کلاسیک گرلی؟
اوهوم هانی:)
استاز گرل هستم :)
مایل به فرند هوم؟3>
من هنووووززز نمیدونم چطور باید کام دومو ریپ کنم.. ولی حتما:)
آیم مایل به فرند..
تنک یو☆
خودم بلد نیستم:/
من و دیگر ها همیشه عاشق بودیم دیگری گفتند تو احنقی چون تو فقط با عشقت در صفحه اسکرین ملاقات داری ولی ما به آن محل ندادیم.... این دنیا به ما رحم نکرد
امضا یک اوتاکو
ولی دست به قلمت🛐🛐
دروغ؟ واقعا خوشت اومد؟
اوهوم.. از دست به قلم من بهتره..
مسخره میکنی؟
🫡
نه به جون کریس تو زندانمممم
🥹