
مین سونگ هی...بقیه رو خود ببین
شهربازی بودین..از زبان خودت: از ترن هوایی پیاده شدیم...پاهام سست شده بودن....ولی بازم میخندیدم...اعضا هم حالشون بد شده بود...خیلی خنده دار شده بودن...من حالم خوب بود،..پس من رفتم که واسه همه آبمیوه بخرم. جلوی مغازه بودم که یه مرد اومد کنارم و خواست آبمیوه بخره... چشماش برام آشنا بود...ولی تا حالا ندیده بودمش...شونش خورد بهم و گفت ببخشید..ولی تا منو دید فرار کرد...
آبمیوه ها رو گرفتم و تا اومدم برم سمت پسرا یهو شوگا رو دیدم که اومد سمتم و کمکم کرد که آبمیوه ها رو ببریم واسه بقیه... آبمیوه هارو بردیم و همه خوردیم...خیلی خوشحال بودیم..جین هم دست از اون جک های بابابزرگی بر نمی داشت...جیمین داشت میخندید نزدیک بود بیفته که من گرفتمش.. بهم نگاه کرد. بهش نگاه کردم.....جفتمون با هم از خنده منفجر شدیم...🤣🤣
برگشتیم تو مینی بوس که برگردیم خونه...کنار جین نشسته بودم که یهو خوابم برد و (از زبان جیمین): سونگ هی کنار جین خوابش برد و سرش و گذاشت رو شونه جین، جین هم دستش رو گذاشت رو سر سونگ هی و سرش رو پرت کرد اونور 😐😑🤦🏻♀️ نامجون داشت مثل من نگاش میکرد🥺🥺...وقتی این صحنه رو دید بلند شد و جاش رو با جین عوض کرد و یکی هم زد پس سر جین...جین: الان واسه چی زدی؟؟ _ خودت خوب میدونی👿 بعد اومد نشست کنار سونگ هی و سر اون رو گذاشت رو شونه ی خودش...بقیه اعضا هم خواب بودن...😪😴
رسیدیم و بقیه اعضا بیدار شدن ولی سونگ هی خیلی خسته بود. واسه همین نامجون بغلش کرد و بردش تو تختش...همون لحظه کوکی): منم بغل موخوام...اعضا:🤨😐😑😶🤫کوک: من حرفی ندارم 😶😶😶
از زبان خودتون...چشام رو باز کردم دیدم روز شده...بلند شدم و رفتم تو آشپزخونه...روز تعطیل بود و همه خواب بودن...منم عزمم و جذب کردم و دست به کار شدم...دوتا کیک درست کردم..یکی شکلاتی و دیگری هویجی..شیرموز،شیر کاکائو، قهوه و... با سر و صدای کارام اعضا بیدار شدن....شمردمشون 😐 هفت نفر بودن شمردم یه وقت کم نباشن😁 دیدم شوگا نیست...رفتم تو اتاقش دیدم...خوابه خوابه...رفتم و گفتم: هیونگ نمیخوای بیدار شی؟؟ صبحونه درست کردم برات ها..نمیخوای بخوری...شوگا روش رو کرد اونور...منم مجبور شدم به روش مادرانه بیدارش کنم...رفتم و یه پارچه آب آوردم و ریختم تو صورتش...یهو جفت زد رو هوا و دوید دنبالم....منم الفرار 🏃🏻♀️🏃🏻♀️🏃🏻♀️
دویدم و رفتم پشت جین، شوگا دمپایی پرت کرد و دمپایی به صورت جین اصابت کرد...جین شروع کرد به غر زدن و منم دهنش رو گرفتم و گفتم صبحونه از دهن افتاد ها...همه رفتیم سر میز و تا از کیک خوردن گفتن (: چقدر خوشمزه درست کردی...😋😋😋😋جین خوبه ولی شکرش کمه...شکلاتش زیاده، اینجاست کجه..اونجاش راسته...من همون موقع😈: آشپز کی بودی تو...و لپش رو کشیدم...یک سکوت خوف ناکی شد تو اعضا بعد گفتم خوشمزه شده نه...بقیه..آره عالی شده...بعد از صبحانه جین با یه عالمه غر را ظرفا رو شست..بعد رفتیم و یکم با هم فیلم های جونگ کوک رو دیدیم...با چه عشقی فیلی رو که دیده بود دوباره میدید.. نهار اون روز رو هم من با شوگا درست کردیم...خیلی خوب شده بود...شبش هم آبجو خوردیم با مرغ...🍗🍗🍺 سوخاری...اون روز هم گذشت و فرداش اعضا قرار بود برن سر تمرین آهنگ جدیدشون و منو تنها گذاشتن خونه....
منم نشستم به تلویزیون دیدن...داشتم فیلم میدیدم که یکی زنگ در رو زد...برداشتم و گفتم کیه؟؟اون گفت که پیکه و سفارش رو آورده...منم گفتم کدوم سفارش؟؟؟بعد گفت که یه آقایی سفارش داده...منم به پسرا زنگ نزدم بپرسم... وقتی اومد دم در و در رو باز کردم یهو یه پارچه اومد جلو دهنم و بعدش دیگه نفهمیدم چی شد...چشمم رو باز کردم دیدم تو یه خرابه ام که رو دیوارش یه دارته بزرگه و عکس روی دارت بی تی اسه..دیدم دست و پاهام بستس و بعد یه مرد با نقاب اومد بالا سرم و گفت: چیه کوچولو بیدار شدی؟؟خوب خوابیده بودی؟؟میخوای بدونی ما کی هستیم؟؟؟؟درست حدس زدی من یه هیترم و دنبال دردسرم...چیه ترسیدی؟؟ اون هفتا شوالیه ی ترسو واسه تو نمیان..من واسشون یادداشت گذاشتم ولی مطمئن باش نمیان..👺👺👺😈😈😈کاش دهنم باز بود و یه تف میکردم تو نقابش
بعد منو کشون کشون برد و نشوند رو صندلی و ازم عکس گرفت.. بعد به یکی از همدست هاش اشاره کرد که عکس رو بده به پسرا... روش رو کرد بهم و گفت خب...اگه نیومدن ما میمونیم و تو ...ولی اگه اومدن و دم به تله دادن آزادت میکنیم و اونا رو میزنیم....پس دعا کن بیان...بعد با یه چیزی محکم زدن تو سرم و من بیهوش شدممم...😵🤕 خب امیدوارم خوشتون اومده باشه و اگه دوست داشتین نظر بدین تا من بتونم با انرژی شما پارت بعدی رو بسازم🥺🥺🥺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جدیداً یه تست گذاشتم تو صفه...بگ گراند خوشگل از پسراست.....کم گذاشتم که اگه خوشتون اومد بگین بیشتر بذارم 🧑🏻✊🏻
خیلی هم عالی👌🏻🥰😊❤
🤗🤗🤗🤗🤗🤗
منتظر بعدی هستم بنویسش
منتظر باش 😈✋🏻 داخل صف قرار گرفته....
عه جدی....چقدر خوب باشه...🧑🏻✋🏻
پارت بعدیییییییییییی
راستی رمان بخوای بخونی ارزوی پنهان رو پیشنهاد میدم چون بی نظیرههعععععععع اجی shailan نویسندشه که همه نویسنده های تستچی طرفدارشن
میشه منو بهش معرفی کنی تا من بتونم تست هاش رو ببینم؟؟؟