آبشار هرج و مرج 2

رفتم توی کلبه و سوز رو دیدم که صدا میداد صدا های نامفهومی میومد یهویی سوز و استنفورد و استن و بقیه پریدن جلوی من و گفتن «اومدنتون مبارککک میبل و دیپر» بعد دیدن که برای یه کس دیگه ای تبریک گفتن و حسابی دمغ شدن

اونا همه به من نگاه کردن و گفتن تو کی هستی چرا اینجایی منم همه چی رو از اول شروع کردم و گفتم و بلخره استنفورد گفت امروز دیپر و میبل واسه ی تعطیلات به اینجا سفر میکنن برای همین یهویی ریختیم سرت

من هم بدون اینکه چیزی بگم به طرف اون اتوبوس که تا 15 دقیقه ی دیگه به آبشار جاذبه میرسه دویدم صدای استن رو شنیدم که گفت این دختره یه دیوونه اس🗿

وقتی به اونجا رسیدم خسته و کوفته بودم و نفس نفس میزدم هنوز 5 دقیقه مونده بود پس اونجا منتظر موندم

1 ساعت گذشت و اونا هنوز نیومده بودن من شک کردم و به طرف اطلاعات رفتم و پرسیدم که این اتوبوسه پس کی میاد اون هم گفت که 5 دقیقه ی قبلی باید میرسید ولی نرسید حتما یه اتفاقی افتاده چون این شهر خیلی عجیبه

ماشین معما کده رو برداشتم و به سمت راهی که اتوبوس از اونجا میومد رفتم تا اینکه رسیدم اونجا و صحنه ی . ...

داد زدم میبلللل دیپرررر اتوبوس تصادف کرده بود و من هم با اون زخمی ها بودم تا اینکه......