آهسته زمزمه میکنم درد را.
![عکس](/frontend/images/tests/items/1720021764694.jpg)
هوا سرد بود،نفس هایمان در هوای سرد زمستانی بود که بخار میشد.به او خیره شدم،پوستش خیلی حساس بود و از شدت سرما بینی اش و گونه هایش سرخ رنگ شده بودند.میتوانستم در چشمان خاکستری اش بخوانم خیلی سردشه،البته منم آنچنان گرمم نبود.شیشه های ماشین رو بالا بردم و بخاری رو روشن کردم.زیر لب گفتم:خیلی سردته؟. سرش رو به نشانهء منفی تکان داد،معلوم بود دروغ میگفت.بازوی سمت چپ اش رو با دست راستش محکم گرفته بود تا جلوی خونریزی رو بگیره،زیر چشمش کمی کبود بود،همهء اینها تقصیر من بود!سرش رو به شیشه ماشین تکیه داد و آرام گفت:انقدر که نگران منی حواست به خودت هست؟
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
پارت بعدی داره؟
ولی خدایی خیلی نویسنده خوبی هستییییی
خیلی قشنگ مینویسی
عشقی،بخاطر وجود توعه🩷
💗💗
اینو چطور ندیدم
تازه منتشر شد
اینا شکوفه و امیرن😘😍(تو0هین بزرگیه این حرف)
دیگه هیچی نمینویسم😭
نههههه لطفاااااا😭
از کیوان و نگین اصلا مینویسم
فایتینگگگ
ممنونم
شبح کارش درسته مثل همیشهههههه
بخاطر سندیهه
بخواطر شبحح
عیجان
عالیییییی بودددددددددد
بهترین نویسنده وجود ندا.......
بهترین دوست وجود ندا...
بهترین شبح وجود ندا...
پارت بعدی هم داره؟
نه من معمولا سناریو های کوتاه مینویسم،مثل قبلی.
اهان 😁