ادامه داستان...این قسمت هیجانش یکم بالاست امیدوارم زود منتشر بشه
مرد کلافه لب پایینش را تر کرد و بر روی همدیگر فشرد و به گوشه ای چشم دوخت. _منم به اندازه تو صلاح شرکت رو میخوام مارک تو برام مثل پسری هستی که ندارم، ازت میخوام که این بار کوتاه بیایی. مارک که دید هیچ جوره تلاشش برای قانع کردن او جواب نمی دهد بلند شد و به سمت مرد رفت و دستانش را روی شانه های او قرار داد و به صورتش چشم دوخت. _میدونم که دنبال صلاح شرکت هستید و ازتون واقعا ممنونم که منو اینقدر عزیز و والا می بینید و پسرتون حساب می کنید اما من بعد سنجیدن پرونده و سابقه شرکت او دارم میگم به ضرر ماست. پدر زنش عصبی دستان او را پس زد و از او کمی فاصله گرفت و کلافه دستش بین موهای سفید و خاکستری اش فرو برد و به زمین خیره شد. _اینجوری فایده نداره باید کنار بیاییم با این مشارکت و هردو به توافق برسیم، بهتره فعلا ادامه ندیم چون فایده ای نداره. _هرجور شما بخواهید، موافقم.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
عالییییی بود
مارک جون---> بای بای
ترسناک شد🗿🕯
چقدر قشنگ بود ولی حیف که مرده مرد 😅🥲💔
مرسی ولی سرنوشتش این بود
اره 💔
داستانت عالیه:)
همینجوری با اشتیاق ادامه بده ❤️🩹
از خودت بهترین نویسنده رو بساز 🍁
هیچوقت نام امید نشو ،
چون با کمی تلاش
میتونی بهترین خودت باشی 🌷
همیشه تلاشت رو ادامه بده تا به اهدافت برسی🥹
با آرزوی موفقیت : لونا 🌻
مرسی عزیزم
خواهش می کنم 🌷
قشنگ بود
و البته کمی دارک😔🌷
مرسی...اصلش ب همینه🤣
دقیقاا🤡👍🏻
اینجا یه شهره بزرگه؛ شهر وینگه🏙
برای اینکه شهروند این شهر بزرگ بشی باید اول توی فستیوال عضو بشی و بعد شغلتو انتخاب کنی و توی این شهر زندگی کنی💫💫✨✨به بنا ها خونه ی مد نظرت رو میگی و اونا واست میسازنش! 🏗
میتونی بری شهربازی و کلی بهت خوش بگذره🎡🎠پس بدو و بیا یکی از شهروندان اینجا شو✨💫🏙
برای عضو شدن در فستیوال میتونید به پروفایل من یا کاربر🌝사드시🌚 برید و در نظرسنجی فستیوال بگید که میخواید عضو بشید💫💫🧚🏻♀️🦚🧜🏻♀️🍭🛐
جچ.انفش
عالی بودش