
سلام دوستان واقعا بابت پارت ۵ متاسفم که اینقدر کم بود خودم هم نمیدونم که چرا این جوری شد ولی طبق نظرات حدود ۸۰ درصد گفتند که اشتی کنند خب پس قراره اشتی کنند ولی کم عیجان هم بد نیست راستی برید ادامه پارت قبل تا اونجا که خوندید
💙 وقتی ادرین رفت رفتم توی بالکن و ماه نگاه کردم که یهو تیکی گفت :( علامت تیکی 💟) 💟 حالت خوبه مرینت 💙 خوب نیستم ... خوب نیستم تیکی .. خسته شدم .. دیگه مغزم کار نمیکنه نمیدونم باید چیکار کنم 💟 امید داشته باش مری جون 💙 من دیگه امیدی ندارم 💟 چرا امیدی هست حالا بهتره بری بخوابی که فردا باید با الیس حرف بزنی مرینت جون 💙 باشه 😔 . رفتم روی مبل دراز کشیدم 💟 شب بخیر 💙 شب بخیر. هر کاری کردم خوابم نبرد 💜 تمام حرفای مامان بابام را شنیدم ولی منظور مامان از اینکه کفشدوزک سابق نیست چیه به هر حال فردا میخوام برم خونه بابام که یهو دیگه چیزی نفهمیدم 💙صبح بلند شدم داشتم میزو میچیدم که یهو پلگ اومد و گفت ( علامت پلگ ❣) ❣ ممررییننتت من گشنمه 💙 وای پپللگگ کاشکی کارد بخوره توی اون شکمت تو که همش میخوری صبح هم که داشتی میخوردی دیگه چرا گشنته متاسفانه ما پنیر نداریم ❣مرینت تو چرا گدا بازی در میاری بخدا ادرین مثل تو نبود شیطونه میگه یه پنچه برنده حرومت کنم 💙 دریت صحبت کن موش پرنده سیاه اگه من بخوام میتونم برنگردانمت توی جعبه ❣ تو کی باشی که بخوای منو برگردونی 💙 من نگهبانم ❣هی میگه نگهبان نگهبان 💙 دیگه خونم جوشم اومده بود بود ماهیتابه برداشتم و گذاشتم دنبالش ❣ یهو مرینت ماهیتابه را برداشت منم فرار کردم اونم دنبالم 💙 اگه دستم بهت برسه پلگ پدرت را درمیارم 💟 رفتم توی حال دیدم مرینت با ماهیتابه گذاشته دنبال پلگ و پاگ هم داره فرار میکنه 😂 بقیه کوامی هارو صدا کردم و به این صنحه خندیدیم ❣مرینت جان ببخشید غلط کردم 💙 وایسا پلگ ببینم . داستم دنبال پلگ میدویدم که یهو زنگ به صدا در امد ( کتابی شد ) در باز کردم ادرین بود 💚 سلام مرینت 💙 سلام ادرین 💚 مرینت چرا دستت ماهیتابه 💙 داشتم دنبال پلگ میدویدم رایتی حالا فکر نکن چو باهات حرف میزنم بخشیدمت 💚 ناراحت شدم 😔 گفتم الیس هست 💙اره ولی از اتاقش نیومده بیرون 💚 میشه باهاش حرف بزنم 💙 بیا تو 😒💚 رفتم در اتاق الیسو زدم : الیس دخترم درو باز کن بیا با هم بریم بیرون 💜 باشه اومدم یه لباس پوشیدم و بدون سلام یا خدافظی از مامانم رفتم میتونستم بغض را توی صورت مامانم ببینم 💚 خب الیس میخوایم بریم خونه ی من یعنی خونه بابابزرگ و مامان بزرگ باماشین رسیدیم عمارت 💜 وای بابا تو اینجا زندگی میکنی چقدر بزرگه 💚 اگه دوست داری میتونی اینجا زندگی کنی میخوای بگم برات اتاق اماده کنند 💜 نمیردنم 💚 خب خالا بیخیال بیا بریم تو . من قبلا موضوع الیسو به مامان و بابام گفته بودم . وقتی رفتیم تو رفتیم به سمت اتاق کار بابام چون مامان و بابام اونجا بودند وقتی وارد شدم سلام نکرده مامانم الیسو بغل کرد . امیلی : وای نوه ی عزیزم تو چقدر خوشگلی اسمت الیس بود درسته 💜 بله ببخشید شما 🤔. امیلی : من مامابزرگتم میتونی منو مامان بزرگ یا مامان امیلی صدا کنی 💜 باشه 💚 الیس جون ایشون بابابزرگ گابریل هستند .💜 نمیدونم چرا ولی پریدم بغل بابابزرگ . گابریل : الیسو بغل کردم .
💚 خلاصه بعد از کلی بغل و اشنایی به ناتالی گفتم که عمارتو به الیس نشون بده و بعد الیسو برد . امیلی : خیلی موذب و باادب بود . گابریل : حق با مادرته ادرین مرینت خوب تربیتش کرده 💚 میدونم ولی الیس الان از دست مرینت خیلی عصبیه البته مرینتم از من ناراحت و عصبیه . دیگه واقعا نمیدونم باید چیکار کنم مرینت واقعا کله شقه . امیلی : البته باید اضافه کرد که خودت دست کمی از اون نداری 💚 ماماننن به هر حال برم پیش الیس . بعدا میبینمتون .امیلی : مطمعنم مرینت هنوز عاشق ادرینه و برای اینکه مرینت ادرینو ببخشه ادرین باید دوباره مخ مرینتو بزنه . گابریل : درسته اگه بتونه به روش درست مخ مرینتو بزنه کار حله دیگه 💚 در اتاق بابامو که بستم شیندم که مامانم گفت که باید مخ مرینتو بزنم اره خودشه باید دوباره دیونه ی خودم کنمش فکر کنم الیا بتونه کمکم کنه . رفتم پیش الیس توی باغ پشتی بود و داشت برای خودش اواز میخوند 💚 چی میخونی 💜 یه سعر که وقتی بچه بودم مامانم بهم یاد داد 💚 مگه مامان شما شعرم بلده 💜 بله که بلده ناسلامتی هنرمنده 💚 خب حالا بابایی رو بغل میکنی 💜 اول باید منو بگیری و فرار کردم 💚 وایسا ببینم و دنبال رفتم ... وایسا 💜 نمیتونی منو بگیری 😜 💚 بلاخره بعد از کلی دویدن خسته شدیم و دراز کشیدیم روی چمنا 💜 خیلی خوش گذشت 💚 اره ... میگم تو دلت بستنی نمی خواد 💜 چرا البته که میخوام 💚 باشه خدمت کار برای ما بستنی بیار . خدمت کار برای ما بستنی اورد و ما هم خوردیم 💜 به خیلی خوشمزه بود 😋💚 خب حالا چیکار کنیم 💜 اتاقتو بهم نشون بده 💚 ای شیطون خب بیا تا بشونت بدم .

از زبان مرینت: 💙 بعد از اینکه الیس رفت اماده شدم تا دنبال یه خونه بگردم بلاخره ۶ ماهی اینجا گرفتارم بلاخره بعد از کلی گشتن یه خونه پیدا کردم هم قشنگ بود و هم خوب ( عکس همین اسلاید) خریدمش . داخلش فقط کمی خورده ریز میخواست رفتم اونا رو هم گرفتم و گذاشتم بعد رفتم هتا چمدونارو برداشتم و کلید اتاقم رو تحویل گرفتم . رفتم خونه جدید لباسای الیسو گذاشتم تو کمدش مال خودم هم همین طور . زنگ زدم به کامیلا و گفتم که چند تا قاب عکس روی دیوار و چند تا مجسمه و چند دست لباس و کم وسیله ی دیگه را برام پست کنه . گفت که ۲ روز دیگه به دستم میرسه . یخچال و کابینت ها خالی بود رفتم خرید حدود هشتا کیسه دستم بود اومدم خونه و خریدا رو چیدم توی یخچال و کابینت ها بعد از ۱ ساعت استراحت رفتم توی یه مدرسه الیس رو ثبت نام کردم و برگشتم خونه 💟 مرینت جون میگم حالا که برگشتی بهتر نیست پلگ برگرده پیش ادرین اخه پلگ دلش براش تنگ شده و همین طور برای یه مدت از شر پنیراش خلاص میشم 💙 فکر خوبیه پس وقتی ادرین الیسو میاره حلقه اش رو بهش میدم 💟 خوبه ولی باید ادرس اینجا رو براش بفرستی 💙 باشه الان میفرستم و ادرس خونه رو براش فرستادم 💟 ( در ذهنش ) میدونستم مرینت عاشقه ادرینه ولی از یه طرف هنوز ناراحته و از یه طف دیگه غرورش نمیزاره که با ادرین حرف بزنه
💚 با الیس ناهار خوردیم بعد هم رفتیم بیرون گشتیم که یهو 💜 بریم شهر بازی 💚 هر چه شما امر کنید پرنسس 💜 بسیار ممنون 😌💚 پس پیش به سوی شهر بازی رسیدیم شهر بازی کلی وسایل مختاف سوار شدیم و خوش گذرونی کردیم به رفتیم کافی شاپ 💚 خب چی میخورید پرنسس 💜 بستنی میوه ای 💚 باشه گارسون برای ما یه بستنی میوه ای با بهترین طمع و یک لیموناد بیارید . گارسون : چشم و رفت . داشتبم با الیس میخنیدیم که یهو 💛 جمعتون جمع هست 💜 خاله الیا 💛 سلام ادرین و پرنسس الیس 😌💚 فال گوش وایسادی 💛 نه تصادفی شنیدم 😆💚 خب بشین 💛 باشه 💚 خب اینجا چیکار میکنی 💛 رفته بودم خرید . گارسون : بفرمایید سفارشتون 💚 ممنون 💛 بی زحمت برای منم یه اسپرسو بیارید . گارسون : چشم 💚 اسپرسو الیا هم اوردند .الیس بستنیشو خورد و گفت 💜 بابا من میرم دستشویی 💚 باشه و رفت . 💛 خب نمیخوای بگی 💚 از شما زنا که نمیشه چیزی مخفی کرد 💛 بله حالا حرفتو بزن 💚 باید دوباره مخ مرینتو بزنم ولی باید کمکم کنی 💛 این که از خدامه پس از فردا شروع میکنیم باید هر کاری که میگم انجام بدی 💚 باشه 💜 من اومدم 💚 خب الیا دیگه ما بریم 💛 باشه وقتی رفتی خونه بهم پیام بده 💚 باشه خدافظ 💜 خدافظ خاله الیا 💛 خدافظ .( چقدر قلب قلبی شد 😂😂) 💚 با الیس رفتم تو ماشین 💜 فکر کنم باید برم خونه 💚 بله مامانت برام ادرس خونه ی جدیدتون را فرستاده 💜 خوبه 💚 هنوزم نمیخوای باهاش اشتی کنی 💜 نه 💚 چراا 💜 جون بهم دروغ گفت 💚 یعنی دیگه دوسش نداری 💜 جرا دارم 💚 پس باهاش اشتی کن 💜 نمیتونم 💚 ببین میدونم ازش عصبانی هستی ولی خودتو بزار جای اون . مامانت به عالمه مسئولیت داشته 💜 راس میگی فکر کنم زیاد روی کردم 💚 خوبه پس وقتی رفتی خونه اشتی میکنی 💜 اره . 💚 رسیدیم به ادرسی وه مرینت داده بود یه خونه ی ویلایی بود 💜 خونه ی جدید ما اینجاست چقدر خوشگله 💚 خب دیگه بیا بریم 💜 باشه 💚 از ماشین پیاده شدیم و زنگ خونه رو زدیم 💙 داشتم شامو حاضر میکردم که یهو زنگ خونه رو زدند : خب پلگ مثل اینکه اومدند اماده ای ❣اره 💙 خوبه بعد حلقه رو از دستم کشیدم بیرون و رفتم در باز کردم 💚 سلام 💙 سلام 💜 سلام 💙 سلام عسل مامان بیا تو 💜 باشه ببین مامان من متاسفم زود عصبی شدم 💙 نه چرا باید متاسف باشی 💜 ببخشید 😢💙 بغلش کردم : دختر عزیزم 💚 اون صحنه رو که دیدم یه لبخند زدم 💙 خب دیگه گریه نکن حالا برو لباست رو عوض کن و بیا شام بخور 💜 چشم مامان جون 💙 الیس رفت منم حلقه دادم به ادرین 💚 این چیه 💙 مگه کوری خب ببین چیه 💚 دیدم حلقه ی گربه ی سیاه هست : ممنون 💙 خواهش میکنم و بی زحمت دیگه اینقدر مزاحم من نشو 😌💚 باشه خدافظ و درو بستم حالا میبینیم بانو مرینت 😏 سوار ماشین شدم و رفتم خونه
💙 ادرین رفت هوف ( کوامی ها میتونن بیان برون از جعبه و حق ندارند از خونه برن بیرون و هر وقت هم کسی بیاد میرن قایم بشن .) تریکس : بلاخره از شر پلگ راحت شدیم . کالکی : و از شره اون پنیر های بوگندو و چندش💙 ادرین رفت هوف ( کوامی ها میتونن بیان برون از جعبه و حق ندارند از خونه برن بیرون و هر وقت هم کسی بیاد میرن قایم بشن .) تریکس : بلاخره از شر پلگ راحت شدیم . کالکی : و از شر اون پنیر های بوگندو و چندش 😖پالن : چه بی ادب خدافظی نکرد 😒😬. مولو : حالا ول کن این حرفارو . ژوپو : بیاین بیاین جشن بگیریم .💙 نخیر جشن بی جشن ژوپو . 😬تیریکس : خیلی زد حالی مرینت . 😐💜 این همه سروصدا برای چیه . استامب : مامان شما نمیزاره جشن بگیریم .😧💜 جشن برای چی . دوسو : برای رفتن پلگ خان و خلاص شدن از اون همه پنیر بوگندو 💜 پلگ رفت ... کجا رفت ... کی بردش ... مامان معجزه گرو به کی دادی ... میدونی که معجزه گر گربه قدرتمنده 💙 اروم باش یه نفس بگیر این همه تند تند حرف زدی .. گوش کن پلگ دست صاحب قبلیش هست پس نگران نباش . کالکی : بله دادش به اد.. 💙 خفه کالکی 💜 اد چی چی . کالکی : پیچ پیچی 💜 اه باشه ... مامان شام حاضره 💙 البته بشین تا بیارم شما کوامی ها هم بشینین و یکم هم دهنتون رو ببندین به خدا تیکی اینقدر مغزمو نمیخورد بر هر حال الیس بیا شام بخور و شما کوامی ها هم براتون ماکارون و کوکی گذاشتم. بعد از شام: 💙 الیس از فردا باید بری مدرسه 💜 چشم مامانی 💙 خب حالا برو بخواب ولی قبلش بیا اینجا . الیس اومد منم پیشونیشو بوسیدم: شب بخیر عزیزم 💜شب بخیر مامانی 💙 الیس رفت خوابید منم با کوامی ها رفتیم که بخوابیم ولی قبلش من یه عکس از ادرین که خیلی توش خوشخیپ بود را نگاه کردم و بعد خوابیدم 💚 رسیدم خونه شام خوردم و رفتم تو اتاقم به الیا زنگ زدم 💛 سلام ادرین 💚 سلام الیا خب باید چیکار کنم 💛 باید مرحله به مرحله پیش رفت حالا گوش کن ببین چی میگم مرحله اول فردا........( بعدا میفهمید ) 💚 اهان باشه فهمیدم 💛 وقتی انجام دادی اس ام اس کن 💚 باش شب بخیر 💛 شب بخیر 💚 گوشی رو قطع کردم الیا واقعا نابغه هست . و دیگه خوابیدم

فردا صبح: 💜 صبح بخیر 💙 صبح بخیر خب بیا صبحونه بخور کیف مدرست اماده کردم میبرمت مدرسه 💜 باشه مامان💙 داشتم صبحونه میخوردم که زنگو زدند 💜 مامان یعنی کیه این موقع صبح💙 نمیدونم . رفتم درو باز کردم یه اقایی بود : بفرمایید . اقای : سلام با خانم مرینت کار دارم 💙 بله خودمم . اقای : بفرمایید یکی گفت این گل ها را بدم به شما 💙 ممنون . اقای : خدافظ 💙 خدافظ. یه دسته گل رز قرمز(عکس همین اسلاید ) بود خیلی قشنگ بود یه کارت بین گلها بود برداشتمش و خوندم روش نوشته بود : صبح قشنگت بخیر بانوی زیبا امیدوارم از گلها خوش بیاد ❤ خندم گرفته بود اخه کاره همیشگی ادرین بود که بهم گل بده . صبحانه رو خوردیم و اماده شدیم میخواستم سوار ماشین شوم که یهو یه کارت با یه گل رز صورتی روی شیشه ماشین بود روی کارت نوشته بود: روز خوبی داشته باشی دوست دارم . از دست این پسر سوار ماشین سدم الیسو رسوندم مدرسه و رفتم به یه سری کارام برسم 💚 به الیا پیام دادم : گام اول انجام شد 💛 عالیه 💙 کارامو انجام دادم و دنبال الیس رفتم بعد رفتیم خونه ناهار خوردیم من به کارام میرسیدم و الیسم تکالیف مدرسش را مینوشت ( حرف از تکلیف شد معلم که یه طومار تکلیف میده ) شب موقع : الیس که خوابید منم اومدم بخوابم داشتم به ۲ تا کارتی که ادرین داد نگاه میکردم که یهو💚 شب شد پلگ بیا❣باز چیه دارم پنیر میخورم فقط نگو که میخوای بری پیش بانوی عزیزت 💚 دقیقا پلگ تبدیل گربه ای ❣نننننههه 💚 تیدیل شدم و رفتم جلوی پنجره اتاق مرینت داشت کارت هایی که صبح براش فرستادم را نگاه میکرد منم از فرصت استفاده کردم و کارت جدید را به پنجره چسبوندم و روی پشت بوم نشستم نا واکنش مرینت را ببینم 💙 دیدم یه کارت جید به پنجره چسبیده برداشتمش روش نوشته بود : شب بخیر خاله سوسکه . یعنی چی کجای من شبیه سوسکه اگه دستم به اون گربه ی بی ادب برسه قیمه قیمش میکنم 💚 واقعا وقتی عصبی میشد خنده دار میشد ولی باید الان برم و اگر نه منو میبینه 💙 هیچ وقت عوض نمیشه کارت گذاشتم توی کشو و خوابیدم
چالش : بهترین دوستت کیه . اگر بیشتر از ۴۰ کامنت باشه توی پارت بعد اسم واقعیم را میگم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اسم بهترین دوستم مایاست
خب چالش اسم بهترین دوستام امید رضا،دانیال،شاهین،داوود و میرسیم به یه فرد خاص که اسمش هست شقایق خواهر دوستم شاهین با هم دوستیم ولی اون فکر میکنه که من دوست خالیشم نمیدونه که من روش کراش دارم و خب بهتره بگم دیوونشم خیلی زیباست ولی خب خدایی منم جذابم عکسم تو پروفایلش هست خدایا اون رویاییه ولی خب چند تا تست دادم که میگفت اونم عاشقانه آخه جدیداً وقتی میبینم قرمز میشه خدا کنه درست باشه
راستی چرا هیچکس یه تست راجب بچه کرسنت و آدرین نمینویسه که مثلاً اونم ع.ا.ش.ق بشه یا نمیدونم دیگه اینجوری
کی میاد
پارت بعد لطفا
پارت بعدی کی میاد
در بررسی میباشد
چند روزه تو بررسیه سوناده
عالی بود
پارت بعد رو زود بزار
من درخواست زیاد دارم برا دوست پسر ولی خودم نمیخوام. اخه هرکی بامن بگرده سنگدل میشه😐جدی میگم😁
چرا
هیچی بابا ولش کن. بیوگرافیم بخون میفهمی
مرسی گلم😚😚😚😚
سوناده جون میای دوستم شی من اسمم ارغوان هست و ۱۲ سالمه من همون کسی هستم که دوست پسر داره
البته که میخوام