ممنون میشم از داستانی که نوشتم حمایت کنی...🥺💚
سرم را پایین انداختم.فکر نمیکردم او بیاید.پس از اینکه من را زندانی کردند؛مطمئن شدم که او کاملا از اینکه آبرویش را برده ام ،ناراحت است و امکان ندارد بیاید تا مرا ببیند.
زیر لب گفتم«جیمز…»
بلند شدم و همراه سرباز بیرون رفتم.
اولین بار در طول این ۳ماه بود که با اتاق ملاقات مواجه میشدم.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
ذوققق خیلی خوبهه🥲
داستانت عالیه:)
همینجوری با اشتیاق ادامه بده ❤️🩹
از خودت بهترین نویسنده رو بساز 🍁
هیچوقت نام امید نشو ،
چون با کمی تلاش
میتونی بهترین خودت باشی 🌷
همیشه تلاشت رو ادامه بده تا به اهدافت برسی🥹
با آرزوی موفقیت : لونا 🌻
That's good story
بک میدم
ناراحت شدی پاک 🩵
عالللی بودد💗
منتظر پارت بعد✊️👊
عالیییی❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
#گویندگانحق
کارما وجود نداره
شیطان هم جن بوده نه فرشته
#گویندگان حق
شما اصلا میدونید کارما چیه ؟
عالییی 👏👏👏👏