5 اسلاید صحیح/غلط توسط: دختر تنها انتشار: 2 هفته پیش 9 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بریم برای پارت اول
علامت ها ساینا @ علیرضا# حسین &
مامان ساینا£ پدر ساینا ¥
از زبون ساینا: از خواب پریدم بازم همون کابوس همیشگی تصویر اون شب شوم هنوز توی سرم بود به ساعت نگاه کردم ۱۰ شب بوده و هنوز مامان بابام برنگشته بودن از مهمونی هر چند خودم نخواستم برم نخواستم برم تا تحقیر بشم بابت کاری نکرده بابت اتفاقی که کوچکترین نقشی توی اتفاق افتادنش نداشتم به سمت هال رفتم و لامپ ها رو روشن کردم گوشی رو که برداشتم نه پیامی و نه زنگی شاید قبلاً ۱۰۰ بار مامانم زنگ میزد اما الان دریغ از حتی یه پیام کوچیک همین که حس کردم چشام داره خیس میشه سرمو بالا گرفتم از گریه کردن متنفر بودم
رفتم سرویس و بعد انجام کار و آب زدن دست صورتم بیرون اومدم خواستم برم سمت آشپز خونه تا غذا گرم کنم که زنگ گوشیم به صدا در اومد با اینکه میگفتم برام مهم نیست کیه هیچی تو قیافم معلوم نبود اما به خودم که نمیتونستم دروغ بگم من منتظر یه محبت کوچیک از سمت والدینم بودم چیزی که محال ترین چیز ممکن بود
به سمت گوشی که رفتم اسم علیرضا رو گوشی خودنمایی میکرد گوشی رو جواب دادم و کنار گوشم گذاشتم @سلام خوبی
#سلام بر بهترین دختر دنیا @نمک نریز کاری داشتی#آره خواستم بگم اگه بیکاری یه کاری کنی@چیکار #برو حموم یه لباس خوب بپوش به خودت برس یه آهنگ بزار برقص بخند@ که مثل قبل مامانم بهم بگه خر×اب داد #(با داد گفت) این قدر بهت گفتن باورت شده این قدر گفتن باورت شده نباید زندگی کنی به درک همون طوری بگرد اون دختری که می گفت خودم خودمو باور دارم کجاست هاااان تقصیر من که به فکرتم بسه هر چی مراعاتتو کردم از این به بعد نه زنگ بزن نه بیا مطب@(با بغض)علیرضا
اما اون قطع کرد
بغضم شکست همون جا رو زمین نشستم و گریه کردم با صدای بلند برای بخت سیاهم برای آرزوهایم که نابود شد برای خودم که سوختم و خاکستر شدم خسته شده بودم خسته تر از اونی بودم که حتی بتونم توصیف کنم (فلش بک سه ماه قبل) آماده شدم که برم تولد دوستم تو آینه به خودم نگاه کردم و قربون صدقه خودم رفتم رفتم جلو در و کفش هام رو پوشیدم و پایین منتظر اسنپ شدم که یه ون مشکی جلوی پاک ترمز زد و سه تا مرد هیکلی پیاده شدند باهاشون درگیر شدم اما زورم بهشون نرسید و با قرار گرفتن دستمالی جلوی صورتم بیهوش شدم یه هفته توی یه انباری متروک بودم و تنها کسی که دیدم پیرزنی بود که بهم غذا میداد اما حتی حرفم باهام نمی زد بعد یه هفته منو ول کردن و با بدبختی برگشتم خونه اما با اولین قدمی که داخل خونه گذاشتم با سیلی از طرف بابام متوجه شدم و مورد هجوم کتک ها و سیل ف×ش هاش قرار گرفتم
بعد دو روز که بهم آب و غذا ندادن فهمیدن فیلمی از من فرستادن که با یه پسر بودم و حتی قصد فرار داشتم و الانم دختر نیستم
اونا حتی نپرسیدن که چی به سرم اومده
(بازگشت به زمان حال ) هنوز تصویر و صدای بابام تو گوشم میپیچه وقتی میگفت ¥حق نداری از خونه بری بیرون فقط حق مدرسه رفتن داری . وقتی کتکم زد و باعث شکستن سرم شد
از اون روز از خودم بدم میاد از بدنم از صورتم موهامو رو کوتاه کردم موهای که تا زانو هام بودن و عاشقشون بودم خودم هم علاقه ای به بیرون رفتن نداشتم و با وجود پشیمونی بابام خودمو حبس کردم تو خونه با اینکه اتفاقی نیفتاده بود با اینکه خودم از همه چی خبر داشتم اما اینکه پسر عموم یا حتی پسرخاله مامانم بهم پیشنهاد می دادن به شدت اذیتم میکرد اینکه کسی حرفمو باور نمیکرد باعث جای تیغی روی مچ دستم شد و حتی الان علیرضا روان شناسی که برام از دوست عزیزتر بود تنهام گذاشت شاید حق با اون بود و برای خودم بود کارش اما الان بهش احتیاج داشتم میون صدای هق هق هام دوباره زنگ گوشیم بلند شد و با دیدن شماره ناشناس بدون دلیل حس ترس به وجودم رخنه کرد و دستم که میلرزید و به سمت گوشی حرکت دادم و ....
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
جذاب پیش رفت
حتما تو هم خیلی به امتیاز نیاز داری🌷
پس مشکلی نیست میتونی توی نظرسنجی آخر من شرکت کنی🌱
یه قرعه کشی ده هزار امتیازی!هرشانس فقط ۲۰۰ امتیازه.پس بدو و شانس خودت رو امتحان کن تا ظرفیت پر نشده
پین؟
جالب بود... هرچی سریع تر پارت بعدی
بک میدم خیلی سریع
برا تستام کلی زحمت میکشم
پنجشنبه ها به قید قرعه به یکی از دنبال کننده هام ۵۰۰ امتیاز میدم
پین؟