
سلام پارت ۶ بخونید
دیگه موقع رفتن بود که یه دفعه جیمین گفت : نونا برنامه هفته آیندمون چیه ؟ نونا : وایسا ببینم تا آخر هفته بی کارید می تونید هر کاری دوست دارید انجام بدید او نه راستی دو هفته دیگه کنسرت دارید برای همین بی کارید در اصل باید تمرین کنید دیگه. جیمین : آهان باشه نونا جان ممنون نامجون : چرا جیمین مگه چی شده ؟ جیمین : هیچی گفتم اگه بیکاریم بریم یه هفته مسافرت همگی نامجون : وایسا ببینم می تونیم بریم مسافرت. نونا گفتی دو هفته دیگه آره ،خب ما می تونیم داخل سفر تمرین کنیم چطوره ؟ همه باهم : اگه بشه که عالیه نونا : من با کمپانی صحبت می کنم و هر جور شده ازشون اجازه میگیرم
نیم ساعت بعد (بعد صحبت نونا با کمپانی ) نونا : وااااایی بچه ها کمپانی موافقت کرد می تونیم بریم کی بریم ؟ بی تی اس : هرچی زود تر بریم بهتره ا.ت :, چطوره فردا صبح ساعت ۵ یا ۶ بریم بی تی اس : آره می تونیم الان بریم لباسامون آماده کنیم تا فردا صبح حرکت کنیم همه رفتن خونه خودشون و ا.ت ، لونا و نونا هم تو یه خونه بودن 🌹 ا.ت : تا نیم ساعت دیگه همه لباس جمع کنید بریم بقیه کارها (ساعت ۱نصف شب) ا.ت : بچه ها لباساتون جمع کردین ؟ لونا و نونا : آره جمعشون کردیم ا.ت : خوبه من غذا درست می کنم لوناو نونا شما برید بقیه ی وسایل ها مثل پیکنیک و چادر⛺وووووو آماده کنید که بریم بخوابیم ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، خونه پسرا ) جین : پسرا هرچی بره لباساشو جمع کنه سریع (نیم ساعت بهد) جین : پسراااااا لباس جمع شد ؟ پسرا : آره جین به بقیه گفت بیان پایین جین: من و شوگا و جونگ کوک غذا درست میکنم بقیه برن کارای دیگه انجام بدن (هم این وریا و هم اونوریا کار ها انجام دادن و خوابیدن ) فردا پسرا با یه ماشین بزرگ و با یه صندق جا دار رفتن دنبال دخترا
دخترا وسایلاشون گذاشتن تو صندوق و سوار ماشین شدن شوگا و ا.ت کنار هم بودن 🌹🌹🌹 یکم جلو رفتن ا.ت داشت کمکم خوابش می برد که یه چیزی روی شونه حس کرد بقلش نگاه کرد دید شوگا خوابیده دو دقیقه بعد از.ت هم خوابش برد و اونم سرش گذاشت بغل یونگی در همون زمان کوک ، وی ، جین ، هسوک به ا.ت و یونگی ضل زده بودن
دیگه داشتن می رسیدن که ا.ت و یونگی بیدار شدن وقتی رسیدن کوک و جیهوپ یونگی کنار کشیدن و بهش گفتن : ببینم ا.ت دوست داری ؟ یونگی : چرا چرا همچین حرف مذخرفی میزنید ؟ بچه ها : دیدیم چطوری بقل ا.ت خوابیدی چرا سرت گذاشتی رو شونه ا.ت چرا سرت نذاشتی رو شونه جیمین هان ؟. و در این طرف دخترا ) لونا و نونا : ا.ت یه چیزی میگم راستشو بگو تو یونگی دوست داری ؟ ا.ت : نه چطور مگه چرا همچین حرف چرتی میزنید دخترا : ولش کن مهم نیست
راستی مکانشون جنگل بود یکم گشتن جای خوب پیدا کنن که وی یه جا کنار رود خونه پیدا کردن همون جا چادر زدن و نشستن وی اعضا گروه به جز یونگی صدا زد که برن اون طرف بچه ها رفتن اون ور وی : بچه ها من فکر کنم که یونگی ا.ت دوست داره. میآید ببینیم واقعاً یونگی به ا.ت علاقه داره یا نه ؟ بچه ها : آره فکر خوبیه یکم نقشه ریختن و رفتن یکم استراحت کنن. لونا و نونا هم یه گوشه داشتن نقشه میریختن چطور بفهمن که ا.ت به یونگی علاقه داره یا نه یکم استراحت کردن ، غذا خوردن و
کم کم می خواستن نقشه عملی کنن جین : بچه ها بیاید یه بازی کنیم بازی جرعت و حقیقت کی میاد ؟ همه قبول کردن بازی شروع شد اول رفت سمت نونا و نونا حقیقت انتخاب کرد بچه ها ازش پرسیدن تا به حال به کسی حسودی کردی ؟ نونا : آره بازی کردن که به سمت وی افتاد وی شجاعت انتخاب کرد بچه ها به هم نگاه کردن که الان بهترین زمان برای عملی کردن نقششون بود کوک گفت : باید وی و ا.ت همو بقل کنن کوک وقتی این حرفو زد یونگی خیلی تعجب کرد و گفت : چرا باید ا.ت بقل کنه چرا هان ؟ بچه ها یه نگاهی به هم انداختن
باشه پس یه کار دیگه می گیم وی باید بری برای ا.ت گل جمع کنی باز هم یونگی گفت چرا ا.ت که جیمین گفت : آه یونگی بس کن دیگه وی به کارش ادامه داد و برای ا.ت گل جمع کرد و یونگی هم کلی عصبانی شد
دوستان این تست هم به اتمام رسید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
راستی تو تستم که پرسیدی اجی میشی جوابتو دادم:)💜
آره آبجی ندیدم ببخشید
نگین هستم ۱۳