بزن بعدی -->
هرگاه که بر چمنزار ها قدم میزدم و قاصدکی میدیدم آن را میچیدم و در گوشش آرزو هایم را زمزمه میکردم و در آسمان به پرواز درمی آوردم . هرگاه قاصدکم به زمین نزدیک میشد آن را بر میداشتم و باری دیگر آن را در آسمان به پرواز در می اوردم . هیچکدام از دوستانم قانون قاصدک بازی را رعایت نمیکردن برای مثال کسی آرزو هایش را بلند میگفت یا کسی دیگر آن را بر زمین میگذاشت ولی من به انان چیزی نمیگفتم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
22 لایک
می دونم متنم یکم بد شده 🥲💔
من که دوست دارم نویسنده هم همیشه نظرش رو بگه😂❤️
خیلی خوب:))
پارت دو؟
از این نمیشه پارت دو بسازم ولی داستان های دیگه ای هنور تو برسیی هست
داستانات واقعا قشنگن 🤍🌊
منم مینویسم ولی منتشر نمیکنم
خیلی ممنونم 😍😍❤️🔥
چرا خوب منتشر کن خودم قول میرم یکی از دنبال کننده هات باشم
انگیزمو واسه نوشتن کلا از دست دادم🥺
چرا ؟
عالیییییی🌚
مثل خودتتت😍😍❤️🔥