

رانک لنتینی در ۱۸ مه ۱۸۸۹ در سیسیل به دنیا آمد. او سه پا، شانزده انگشت داشت که همه آنها آنقدر عجیب بودند که کسی که او را به دنیا آورد جیغ زنان فرار کرد. اهالی روستای فرانک معتقد بودند که او مجازات الهی است. برخی هم معتقد بودند که چون مادرش جوانا، هنگام بارداری یک میز سه پایه را دیده، فرانک سه پا به دنیا آمده است. اما پای سوم او درواقع به علت انعقاد ناقص دوقلویی ایجاد شده که توسط لنتینی جذب شده است. لنتینی هروقت مینشست یا میخوابید پای سومش را در یک جعبه قرار میداد. مادرش هم لباسهای مخصوصی برای او می دوخت و کفشهای سفارشی میپوشید. پاهای اصلی او بزرگتر از پای سوم شدند و این باعث شد لنتینی پای سوم را به یکی از دو پای اصلی ببندد. حتی طول پاهای اصلی هم برابر نبود و لنتینی اغلب به شوخی می گفت با اینکه سه پا دارد، یک جفت پا ندارد. او در سال ۱۸۹۸ با بازیگری به نام مگنانو آشنا شد که او و خانواده اش را به آمریکا برد. جایی که فرانک به سیرک برادران رینگلینگ و بعد سیرک بارنوم پیوست. او را با نام لنتینی بزرگ میشناختند. او اغلب از پای سومش برای ضربه زدن به توپ استفاده میکرد. به همین دلیل به او نام فوتبالیست سه پا هم دادند. وقتی از او میپرسیدند چرا سه پا داری؟ میگفت: مادرم بیشتر از یک بچه و کمتر از دو بچه به دنیا آورد. او در ۲۱ سپتامبر ۱۹۶۶ درگذشت.

آنی جونز در سال ۱۸۶۵ متولد شد. چانه او با موهای انبوهی پوشیده بود که موجب نگرانی والدینش شد. اما به زودی فهمیدند که این ریشها میتواند او را پولدار کند، چون بارنوم یک قرار داد سه ساله با او بست که ۱۵۰ دلار در هفته به او پرداخت میکند. این معامله به طرز باورنکردنی خوب بود و والدینش به سرعت پذیرفتند و به نیویورک رفتند. جونز مشهورترین زن ریشوی دوران ویکتوریایی بود. او نه تنها ریش پرپشت، بلکه موهایی به بلندی ۱.۸ متر داشت. همچنین یک خواننده خوب با رفتار استثنایی بود. جونز ۳۶ سال به عنوان یک زن ریش دار سفر کرد تا اینکه در سال ۱۹۰۲ بیمار شد و درگذشت.

ایزاک در سال ۱۸۴۱ متولد شد و تا سن ۱۲ سالگی مثل یک کودک عادی بود تا اینکه کاهش وزن عجیبش آغاز شد. او وزنش را آنقدر سریع از دست میداد که والدینش هر وظیفه سنگینی را از روی دوشش برداشتند. این کار در کاهش مشکل تاثیری نداشت و اسپراگ هرچه بزرگتر میشد وزنش کمتر میشد تا اینکه دیگر نمیتوانست کار کند. در سال ۱۸۶۵ یک نفر او را در کارناوال دید و پیشنهاد داد در ازای پرداخت پول او را به تور ببرد. اسپراگ ابتدا رد کرد، اما بعد پذیرفت. به او لقب اسکلت زنده دادند و آنقدر محبوب شد که خیلی زود به موزه آمریکایی بارنوم پیوست. هم چنین برای اهداف تبلیغاتی با یک زن چاقتر ازدواج کرد. در ۴۴ سالگی، ۱۶۸ سانتیمتر قد و ۱۹ کیلوگرم وزن داشت. او به دلیل بیماری منحصربه فردش مجبور بود دائما بخورد و به همین دلیل همیشه یک فلاسک شیر به همراه داشت. او در سال ۱۸۶۸ بعد از اینکه تقریبا در آتش سوخت موزه بارنوم را ترک کرد و با تامار مور ازدواج کرد و سه فرزند به دنیا آورد، اما مشکلات مالی باعث شد به موزه برگردد. او در ۵ ژانویه ۱۸۸۷ درگذشت. بیماری او هرگز شناخته نشد هرچند تصور میشود از آتروفی عضلانی شدید رنج میبرده است.

فدور یفیچیف در سال ۱۸۶۸ در سنت پترزبورگ به دنیا آمد. او از هایپرتریکوسیس رنج میبرد که باعث رشد بیش از حد مو روی صورتش میشد. پدرش او را تا زمان مرگش به تور میبرد؛ بنابراین فدور با سیرک بارنوم قرار داد بست و نامش به جوجو، پسر سگ چهره تغییر کرد. سیرک اغلب چهره فدور را به سگ تشبیه میکرد و حتی میگفت: موقع اضطراب و ناراحتی صدای سگ درمی آورد و فدور با واق واق کردن گفتههای سیرک را تایید میکرد. هم چنین سیرک به مردم میگفت: او و پدرش را یک شکارچی در غار پیدا کرده است. فدرو آرام بود و هوش و استعداد زیادی داشت. او به زبان انگلیسی، آلمانی، روسی و دو زبان دیگر صحبت میکرد و و در اثر ذات الریه در سال ۱۹۰۴ درگذشت.

البته این یک سیرک نیست،اما قطعا یک نمایش خیره کننده و عجیب و ترسناک است.هو لو، یک کارگر چینی، در سال 1831 به لندن آمده بود به این امید که جراحان بتوانند او را از تومور 58 پوندی (26.3 تنی) که زیر شکمش را تا زانوهایش پوشانده بود رهایی ببخشند.جراحی او در بیمارستان گای صورت گرفت و ۶۸۰ بلیت برای تماشای جراحی هو لو فروخته شد و ۶۸۰ مرد او را در هنگام عمل تماشا کردند(به هیچ زنی اجازای تماشای آن داده نشد) او بدون بیهوشی عمل کرد و روی همان میز عمل جان باخت.

پاسکواله پینون – که با نام «مکزیکی دو سر» نیز شناخته میشود – نوعی مجری برنامههای فرعی است. اگرچه (اسپویل!) او واقعاً دو سر نداشت، اما یک وضعیت پزشکی داشت که باعث شروع او شد.پینون در واقع یک کارگر راه آهن در تگزاس بود که تومور بزرگی از سرش رشد می کرد. یک روز یک تبلیغ کننده او را دید و مانند هر آدم منطقی فکر کرد: "آه، من باید کاملاً وانمود کنم که این یک سر دوم است و او را در یک برنامه و نمایش قرار دهم." آنها یک ماسک مومی روی تومور گذاشتند تا شبیه یک چهره (صراحتاً فوق جعلی به نظر برسد)، و اساساً پینون تبدیل به یک ستاره نمایشی عجیب غریب شد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شهر عجیبه
ععععجیبهههه شهر عجیبیه🤝🏻😂
فقط میتونم بگم پشماممم
جالب
جالی بود.
عالی بود🌷
________________________________
یه قرعه کشی ۴۰۰۰۰ امتیازی داریم😉
هر شانس فقط ۳۰۰ امتیاز 🥳😁😇
پس بدووو شرکت کن تا از قرعه عقب نمونی😍👌🏻
به نظرسنجیم(قرعه کشی)سر بزنید🌱✨
پین؟ادمین اگه ناراحت شدی پاک کن
خوبههه
مرسیی
چه جالب و یه جوری بود🤝😔
خیلی یجوری بود
خوشم اومد باحال بود
تشکرر
عالی بود:)
ممنونم