گریه ای از تنهایی
گریه ای ارام ارام قدم بر میداشت.... شب بود... باران میبارید...
گربه یک کارتون کوچک پیدا کرد.... خودش و بچه گربه را در اون گذاشت..... پا هایش خونی بود و درد شدیدی داشت.....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
هعی دنیا خیلی بی رحمه 😭🌷
بله
فقط منم بآ خوندنش گریه کردم؟😭
نمد
هق چه زیبا🥲👏👏
منون✨❤
کاینا لطفا انفالو کن
باش
ممنون
از کی اینجوری شدیی
چطوری؟
چطوری؟
نمیگی؟
مهم نیستتت
باش
اره
خیلی خوب بود....
ممنون
عالی بود!
ʝɛռռɨɛ قرعه کشی🌸
۵۰٬۰۰۰ امتیازی داره🪇
اگر خوآستی سر بزن🫧
گفتی حوصله نداشتی زیاد واسه این یکی
ولی قلم قشنگی داری اگه روش کار کنی واقعا داستان هات عالی میشن
قشنگ بود:))
ممنون اره دیگه حوصله نداشتم
ایراد زیاد داشت ولی خب موضوع قشنگی بود
البته که پایان بندی ضعیفی داشت
آفرین 🌹
حوصله نداشتم مغزم نکشید خواستم یه تیت چرت بیاد
ولی خب ممنون 🌹
🌹
خیلیییی قشنگ بوددد💗✨️😱
خو چه کنم؟ ممنونم🌹🌹🌹🌹🌹🌹
من نباید گریه کنم...
شت.
خب از ته قلبم در اومد گفتم بنویسمش 😔💔
ولی خیلی قشنگ بوددددد😭😭
خب دیگه ..... 🌹نظر لطفته
بوثبوث
ماچ 🌹