امیدوارم از داستان لذت برده باشید(◠‿◕)
آنچه گذشت...
من و مامان و بابام و نازنین و پدرش رفتیم سمت کوه و اونجا خیلی خوش گذروندیم
موقع جمع کردن وسایل صدای گریه نازنین اومد و پاش درد میکرد
من و آقا سجاد بردیمش دکتر و دکتر گفت پیچ خورده و سه روز دیگه خوب میشه (◠‿◕)
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
خیلی خوب بود❤️❤️❤️
داستان خیلی قشنگ بود
😘😘😘😘