
خب اینم از پارت ۳ 🦋

اصلا باورم نمیشد که اعضا رو از نزدیک دیدم هنوز تو هنگ بودم ساعت رو نگاه کردم دیر وقت بود باید زودتر میرفتم هتل مگرنه دیگه تاکسی فک نکنم گیرم بیاد یه تاکسی گرفتم رفتم هتل پول تاکسی رو حساب کردم پیاده شدم رفتم سمت آسانسور که گوشیم زنگ خورد استاد دانشگاهم بود زودی جواب دادم آورین=سلام استاد کاری داشتین.تستاد =سلام آره زنگ زدم بهت بگم که کارای خوابگاه و دانشگاه جور شده میتونی بری .با شنیدن حرف استاد واقعا خوشحال شدم آورین=واقعا ممنونم استاد. استاد =خواهش میکنم کاری نکردم وقتی صحبتم با استاد تموم شد دکمه آسانسور رو زدم منتظر موندم تا آسانسور بیاد

در آسانسور باز شد رفتم داخل که یه دختر با ماسک داخل آسانسور شد واقعا داخل آسانسور معذب بودم ولی دختره این خیالشم نبود خب معلومه تو همچین کشوره آزادی بزرگ شده

که رابطه دوستی دختر و پسر یه چیز عادیه ولی تو کشور ما اگه بفهمن خون به پا میشه😔گوشی دختره زنگ خورد وقتی صحبت کرد صداش کپی رزی از گروه بلک پینک بود با تعجب بهش نگاه کردم اونم انگار متوجه نگاه خیره من شده بود چون همینجور که حرف میزد به من نگاه میکرد اره خودشه رزیه چشماش شبیهشه میخواستم چیزی بگم که در آسانسور وایساد رسیده بودم به طبقه خودم از آسانسور بیرون اومدم🚶♂️

ولی نگامو ازش برنداشتم 👀 اونم به من نگاه میکرد زود در اتاقمو باز کردم رفتم داخل اوففف اصلا باورم نمیشه که با رزی داخل یه آسانسور بودم رفتم سمت پنجره اتاقم درشو باز کردم از اینجا میتونستم کل سئول رو ببینم واقعا زیبا بود تو فکر بودم که یادم اومد فردا باید از اینجا برم پس باید وسایلمو جمع میکردم شروع کردم به جمع کردن وسایلم وقتی تموم شد از خستگی همونجا رو زمین خوابم برد فردا صبح زود از خواب بلند شده بودم کمرم درد گرفته بود

حتی نمیتونستم خودمو تکون بدم تا نیم ساعت تو همون حالت موندم تا کمرم بهتر بشه وقتی دیدم کمرم بهتر شده چمدونمو ور داشتم از اتاق بیرون اومدم رفتم داخل آسانسور یادم اومدکه دیشب با یه دختری تو آسانسور بودم یعنی دختره رزی بود فکر نکنم آسانسور وایساد رفتم داخل رسیدم به طبقه پایین اومدم بیرون کلید اتاقمو تحویل دادم یه تاکسی گرفتم آدرس خوابگاهمو به راننده دادم منتظر بودم تا زودتر برسم خوابگاه وسایلمو بزارم برم دانشگاه داره دیرم میشه

نمیشه روز اول دانشگاه رو دیر برسم برای همین به راننده گفتم تا تند تر برونه بعد از نیم ساعت رسیدم خوابگاه خداروشکر ترافیک نبود وگرنه تا یه ساعت دیگه عمرا میرسیدم چمدونمو از صندوق عقب ماشین گرفتم رفتم سمت خوابگاه با رییس خوابگاه صحبت کردم و شماره اتاق و کلیدشو گرفتم راه افتادم سمت اتاق جدیدم وقتی در اتاقو باز کردم با چیزی که دیدم هنگ کردم اتاق کلا به هم ریخته بود

پر از لباس و پوست خوراکی ها با تعجب داشتم به دورور نگاه میکردم یعنی چی اینجا چه خبره مگه اینجا فقط اتاق تکی مننیست چرا پس اینجا دوتا تخته که همون موقع یه پسر از حموم بیرون اومد هر دومون داشتیم با تعجب به هم نگاه میکردیم که پسره یه چیزی گفت البته به کره ای برای همین نفهمیدم چی گفت برای همین تصمیم گرفتم خودمو معرفی کنم/=من تازه اومدم این خوابگاه اسمم آورینه وهم اتاقی تو پسره انگار فهمید من کره ای نمیفهم به انگلیسی گفت=از آشنایی باهات خوشوقتم اسم منم کانگ بوگ سوعه بعد از این حرفش

رفت سمت کمد لباسش یه تیشرت طوسی و شلوار گرمکن ورداشت تیشرتشو پوشید میخواست شلوارم بپوشه که یهو برگشت سمتم گفت=میشه روتو اونور کنی میخوام شلوارمو بپوشم. هل شدم رومو اونور کردن تا شلوارشو بپوشه وقتی کارش تموم شد رومو اینور کردم و رفتم سمت تختم روش نشستم وضع اتاق واقع خراب بود اصلا جا واسه پا گذاشتن نبود بایدمرتبش میکردم وگرنه میمردم بلند شدم شروع کردم به تمیز کردن اتاق کانگ بوگ سو هم نشسته بود داشت نگام میکرد انگار فهمیده بود من وسواس دارم بعد از ۴ ساعت کامل اتاق تمیز شده بود من دیگه داشتم از خستگی پس میوفتادم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یک عدد فن بوی خر شانس😐پس من چی من کره میخامم😐🔪🔪
عالیی بود💜💜
ممنونم🙂🦋
توواقعا فن بوی هستی؟
بهنظر خودت چطور؟
😐💔نظری ندارم 😂
ولی شابگید پسر باشی اره😂
نمیدونم پس از این به بعد از دید تو من پسرم
😐💔🚶♀️
پس دختری 😂😂😍
آجی میشی؟
مریم14 سالمه
من که نگفتم دخترم نه پسر فقط گفتم از دید تو
داداش/آجی 😡الان داری رو اعصابم راه میری
عالی پارت بعدی 🙂🖤💫
عالیییییی بود 👏👏
پارت بعدی لطفا💜💜
ممنونم فکرکنم فردا منتشر بشه