منتشر شده توسط نشریه ویولت. امیدوارم خوشتون بیاد
زنگ مدرسه خورد و بچه ها همانند افرادی که انگار از زندانی آزاد شده بودند، از مدرسه خارج میشدند. بعضی ها به خرید میرفتند و بعضی دیگر با پدر و مادر خود به خانه. بعضی به پارک یا سینما و افراد دیگری هم با دوستان خود به خانه همدیگر میرفتند. اما من،هلن، تنها دختری بودم که با حالی اندوهگین از مدرسه خارج شد و به طرف خانه به راه افتاد. من هیچ دوستی نداشتم.با قدم های آرامی به سمت خانه خود به راه افتادم.من فرزند طلاق بودم و به همراه مادرم در خانه ای زندگی میکردم. پدرم ما
را ترک کرده بود و خواهر کوچکترم، هانا را با خود برده بود. هیچوقت خواهرم را ندیده ام و تابه حال با او بازی نکرده ام. شاید تنها دلیلی که از خانواده ام متن.فر هستم،همین باشد.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
عالییی بود 🤧🤧🤧🤧🤧🤧💯
مرسیی
منظورش این نبود که توی یک دنیای دیگه هم دیگه رو میبینیم؟
👏👏👏👏👏👌👌👌👍👍👍👍
ممنونم بابت امتیاز💗💗💗💗💗🥹
خواهش میکنم
درست حدس زدیییی
شت
داستان خفن شد
عالی
ممنونم
خواهش
منظورش با دیدار دوباره نیست؟
نه😊ولی خیلی خیلی نزدیکه
نکنه مرگه😨
نه نه نه نه نهههههههههه
اوکی