12 اسلاید پست توسط: آتری انتشار: 6 ماه پیش 9 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
شرلوک هلمز و در-ند-ۀ باسکرویل نویسنده سر ارتور کنان دویل { اسرار بیشتر }
بعد به هتل سِر هنری رفتیم . از دیدن ما خوشحال شد ، اما از اینکه کفش دیگرش ناپدید شده بود خشمگین بود . این بار یک لنگه کفش کهنه اش بود . می دیدم که هلمز این حادثه را هم جالب می داند هم عجیب . چند لحظه به فکر فرو رفت ، اما چیزی نگفت ، جز اینکه نفهمیده است چرا کفش دوم را دزدیده اند .
سر ناهار سِر هنری گفت که تصمیم گرفته است به باسکرویل هال برود .
هلمر گفت : « به نظرم تصمیم درستی گرفته اید . می دانم کسی دنبالتان بود . اگر کسی بخواهد در لندن به شما صدمه ای بزند ، جلوگیری از او یا دستگیریش در اینجا مشکل می شود . شانس ما در روستا بیشتر است . »
سپس هلمز از آنچه صبح آن روز دیده بودیم ، برایشان حکایت کرد . بعد از دکتر مُرتیمر پرسید کسی را در باسکرویل هال می شناسد که ریش انبوه سیاهی داشته باشد .
دکتر مُرتیمر گفت : « بله . باریمور ، سر پیشخدمت سر چارلز ریش سیاهی دارد . »
هلمز گفت : « باید روشن کنیم که باریمور در لندن است ، یا در باسکرویل هال . تلگرامی در هال برای باریمور می فرستم و می نویسم : آیا همه چیز برای پذیرایی از سِر هنری آماده است ؟ بعد تلگرام دیگری به دفتر پست محل می فرستم و توی این یکی می نویسم : لطفاً تلگراف را به دست خود آقای باریمور بدهید . اگر آنجا نیست ، لطفاً تلگراف را به سِر هنری باسکرویل برگردانید . بعد نشانی شما در هتل را می دهم . آن وقت تا شب نشده ، می فهمیم که باریمور در دِوُنشایر هست یا نه . »
سِر هنری گفت : « باریمور و همسرش خانۀ قشنگی دارند ، و وقتی کسی از افراد خانواده در هال به سر نمی برند ، آنجا هیچ کاری ندارند . »
هلمز گفت : « درست است . آیا طبق وصیتنامۀ سِر چارلز چیزی هم به باریمور رسید ؟ و خبر داشتند که وقتی او بمیرد پولی به آنها می رسد ؟ »
دکتر مُرتیمر گفت : « بله . به هر کدام 500 پوند رسید ، و سِر چارلز به همه گفته بود که در وصیتنامه اش چه نوشته . »
هلمز گفت : « خیلی جالب است . »
دکتر مُرتیمر گفت : « امیدوارم به هرکس که از وصیتنامه نفع برده مشکوک نباشید . به من هم1000 پوند رسیده . »
هلمز گفت : « راستی ! دیگر به کی چه پولی رسیده ؟ »
« به عدۀ زیادی پول کمی رسیده . پول کلانی هم به چند بیمارستان بخشیده . باقی ثروت هم ، که عبارتست از 740000 پوند به سِر هنری رسیده است . »
هلمز شگفتزده گفت : « هیچ نمی دانستم که این قدر کلان است . »
دکتر مِرتیمر گفت : « زمینهای باسکرویل حدود یک میلیون پوند ارزش دارد . »
هلمز گفت : « ای داد ! برای همچو چیزی می شود راحت آدم ک-ش-ت . یک سئوال دیگر . اگر برای دوست ما اتفاقی بیفتد ، باسکرویل هال و همۀ زمینهایش به کی می رسد ؟ »
« خوب ، همان طور که می دانید ، سِر چارلز دو برادر داشت . سِر هنری پسر برادر کوچک سِر چارلز است .
برادر سومشان ، راجر ، جنایتکار بود . پلیس در تعقیب او بود ، بنابراین از انگلستان گریخت . معروف است که دقیقاً شبیه تصویر خانوادگی سِر هوگوی پیر بوده که اولین بار درنده را دیده . از لحاظ کردار هم به او رفته بود .
او به امریکای جنوبی رفت و در همانجا تب کرد و م-رد بنابر این اگر سِر هنری بمیرد ، باسکرویل هال به جیمز دسموند ، که عموزادۀ باسکرویلهاست می رسد . جیمز دسموند پیرمردی است که در شمال انگلستان به سر می برد . زندگیش بسیار ساده است و دلش نمی خواهد ثروتمند شود . »
هلمز گفت : « متشکرم ، دکتر مُرتیمر . خب ، سِر هنری ، موافقم که هرچه زودتر به باسکرویل هال بروید .
اما نباید تنها بروید . در حال حاضر من نمی توانم از لندن خارج شوم . روی پروندۀ دیگری کار می کنم . می خواهم یکی از معروف ترین مردان انگلستان را از موقعیتی دشوار نجات دهم . امیدوارم دوستم واتسُن با شما بیاید . اگر خطری در کار باشد ، کسی بهتر از او پیدا نمی کنید . »
من و سِر هنری هر دو از این نظر خوشمان آمد . بنابراین قرار سفر به دِوُنشایر را برای شنبۀ بعد گذاشتیم .
تازه می خواستیم از اتاق سِر هنری بیرون بیاییم که او فریادی کشید و زیر میز زانو زد .
دستش را زیر میز دراز کرد و گفت : « کفش قهوه ای من که گم شده بود ، اینجاست . »
دکتر مُرتیمر گفت : « خیلی عجیب است . پیش از ناهار هر دو با هم اتاق را گشتیم ، و کفش زیر میز نبود . »
هیچ یک از خدمۀ هتل نتوانست بگوید کفش چطور به اتاق برگردانده شده است .
بنابراین راز دیگری داشتیم . در راه بازگشت به خیابان بیکر ، هلمز در تاکسی سخت به فکر فرو رفته بود . همۀ بعد از ظهر و شب را همین طور خاموش غرق فکر بود و پشت سر هم پیپ می کشید .
درست پس از شام تلگرامی رسید . تلگرام از سر هنری بود ، با این مضنون : « خبر رسیده که باریمور در هال است . »
هلمز گفت : « پس معمای مردی که ریش داشت حل نشد . اما شاید بزودی پاسخ سئوال دیگر را به دست آوریم . »
در همین لحظه زنگ در به صدا در آمد . رانندۀ همان تاکسی بود که مرد ریشو سوارش بود .
« پیغام رسید که شما می خواستید مرا ببینید . امیدوارم خطایی از من سر نزده باشد . »
هلمز گفت : « نه ، نه . دوست عزیز . در واقع اگر به سدوالات من جواب روشنی بدهید ، بابتش به شما پولی هم می دهم . دربارۀ مردی که امروز صبح سوار تاکسی تان شد هر چه می دانید به من بگویید . ساعت ده صبح این خانه را می پایید ، بعد به شما گفت دو آقایی که از اینجا بیرون آمده بودند تعقیب کنی . »
رانندۀ تاکسی از اینکه هلمز موضوع را می داند تعجب کرد . پاسخ داد : « آن مرد به من گفت کارآگاه است ، و من نباید حرفی از این قضیه با دیگران بگویم . »
هلمز گفت : « موضوع جدی است . و اگر شما چیزی را پنهان کنید ، بع زحمت می افتید . حالا چه دارید که به من بگویید . »
راننده گفت : « آن مرد اسمش را گفت . »
قیافۀ هلمز مثل کسی بود که در بازی مهمی برنده شده باشد . « کار هوشمندانه ای نکرد . اسمش چی بود ؟ »
« اسمش شرلوک هلمز بود . »
هر گز دوستم را اینهمه شگفتزده ندیده بودم . بعد زد زیر قهقه . « به من بگویید کجا سوار تاکسی شد . و چه اتفاقهایی افتاد . »
بیشتر چیز هایی را که رانندۀ تاکسی می گفت می دانستیم . اما فهمیدی پس از آنکه تاکسی غیبش زد ، به ایستگاه واترلو رفت و آن مرد آنجا سوار قطار شد . رانندۀ تاکسی گفت که مرد خوشپوش بود و ریش سیاه و صورت رنگپریده ای داشت . حدود چهل سال داشت و قدش چندان بلند نبود . اما رنگ چشم های مرد را به یاد نداشت .
هلمز یک پوند به راننده دادو روانه اش کرد . بعد گفت : « دشمن ما خیلی باهوش است . تا حالا برد با اوست . برای هیچ کدام از اتفاقهای عجیبی که در لندن افتاده ، جوابی نداریم . امیدوارم در باسکرویل هال موفق تر باشی ، اما خوشحال نیستم که تو را به آنجا می فرستم . این پرونده خیلی خطر دارد . »
هلمز یک پوند به راننده دادو روانه اش کرد . بعد گفت : « دشمن ما خیلی باهوش است . تا حالا برد با اوست . برای هیچ کدام از اتفاقهای عجیبی که در لندن افتاده ، جوابی نداریم . امیدوارم در باسکرویل هال موفق تر باشی ، اما خوشحال نیستم که تو را به آنجا می فرستم . این پرونده خیلی خطر دارد . »
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
منتظر بعدی ام
بزودی
تستت فوق العاده ست خسته نباشی🌷🐱
ممنونم
عالی
ناظرش بیدم
مرسی بابت سرعت
پارت قبلی یه یکی دو روزی تو صف بررسی بود
خواهش میکنم