....
لنی با عصبانیت به آسمان صاف خیره شده بود.البتته عادت همیشه اش بود،اوقاتی که دیگران را غمگین میکرد،لنی را عصبانی میساخت.درکل میانه اش با غم شکر آب بود،غمش همیشه جایش را به غضب میداد.«نفرت انگیزه...»طوری این کلمات را به سوی ستارگان بیگناه ادا میکرد،گویا روز بد او تقصیر آنهاست.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
بک میدم💙🍓•
•ـــــــ•ــــــ•ــــــ•ــــــ•
من یه نویسنده تازه کارم🦋🍓•
و نیاز به حمایت شماها دارم🙂🍓•
فالوم میکنی؟ 😢🍓•
ادمین پین؟ 😢😢🙂🍓•
وای خدایا،فوق العاده ست.همین نوشته ی کوتاه مهارت رو توش نوشتن نشون میده دست به قلم به شدت شیرینی داری،حس نفرت و سردرگمی رو عالی توصیف کردی!
مرسی بانووو:)
وای خیلی خوب بودTT
موفق باشی شازده کوچولو)☆
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
به کتابچه ی لونا نیز سر بزنید 🎍
اسم کتاب های کتابخانه ی لونا : دخترک گمشده 🌹
خوشحال میشم نظرت رو در مورد کتابچه هام بدونم 🍄
عالی بود افرین
جوجه رنگی ها چگونه رنگ میشن؟ خواهشا حمایت کنید و کمک کنین بره تو پربازدید ترینا بیاید با کمک هم جوجه هارو نجات بدیم💥پین؟💫