تحلیل کتاب باشه؟ (پارت ۱)

این کتاب جذاب که نوشته ی جورج اورول هست یک رمان سیاسی هستش که داره حکومت شوروی سابق رو میگه... اما نه با آدم... با حیوانات سیاست مدار ها چون باهوش ترند خوک ها هستند و معاونین و وزیرانشون سگ ها و بقیه هم که مردم...

یه خوک پیری که نزدیک مردنش بوده به اینا نصیحت میکنه که باید شورش کنن و داداشمون که صاحب مزرعس رو کله پا کنن و کنی بعدشم میمیره دوتا خوک که از قضا خیلی کارکشته هستن شورش میکنن و خواهر صاحب مغازه رو به عذاش میشونن اونا یه منشور میسازن که هفتا قانون داره

که مفهوم همشچن اینه که ما نباید مثل انسان ها باشیم و باهاشون مراودت کنیم و مهم تر از همه همه ی حیوانات با هم برابرند(حکومت کمونیستی) و بله گلو بلبل همونطور که اول گفتم دوتا خوک مملکتو دست گرفتن ولی از قدیم گفتن... یک بوم‌و دو هوا نمیشه..... مدتی میگذره یک‌ جنگی بین آدم ها و حیوان ها صورت میگیره که با پیروزی حیوان ها تموم میشه اما بعدش.. یکیشون که خیلی کارکشته تره( اسمش هم ناپلئون هستش) بر علیه اونیکی یکسری سند میاره که اون توی جنگ با ادما همکاری کرده(با اینکه تو جنگ زخمی هم شده... ولی خب)

و همه هم قبول میکنن و میگیرنش عین خوک میزننش و خواهرشو به عذاش میشونن و از مزرعه بیرونش میکنن از وقتی که انقلاب میشه یه یری پرنده کارکشته میرن تو این ور اون ور تو این مزرعه تو اون مزرعه و خبر شورشو تو همه جا پخش میکنن در نتیجه صاحب مزرعه که از کارکشته بازیش دست نمیکشه... با چندتا جمع میشه و میره که مزرعرو بگیره

ولی چاییده و دوباره هم میگیرن و.... بله در ادامه یک اتفاق بدی میفته یک اسب باحال ما داریم که از همه قوی تره و از همه بیشتر کار میکنه صبح زودتر بیدار میشه و.... خودشو وقف مردم میکنه و شعارشم اینه من بیشتر کار میکنم و همیشه حق با رفیق ناپلئونه تو این جنگ نا برابر خیلی اسیب میبینه و یک شب که داشته دور از چشم همه برای بزرگترین هدف مزرعه یعنی آسیاب بادی سنگ میبرده میفته و چندتا سنگ میفته روش دیگه نمیتونه کار کنه اما ناپلئون نامرد ما بجای قدر دانی از اون و ... اونو میفروشه به دباغ(که پوستشو بکنه و...)

کم کم همه ی حیوانات قدیمی میمیرن (یک چیزیو اشاره نکردم بعد از انقلاب اکثرا به سواد روی اوردن و عده کمی مثل خوک ها سگ عا و چندتا از اسب ها هم یاد گرفتن) یروز یکی از قدیمی ها میره دم منشور و از اونیکی قدیمی که تنها باقیمونده از نسل قدیم بوده که سواد داشته و میگه منشورو برام بخون میگه فقط یه قانون مونده... همه ی حیوانات برابرند ولی بعضی برابرترند.... بله خوک ها قوانین رو نقض کردن لباس پوشیدن و رو تخت خوابیدن و اب شنگولی خوردن و انسان ها را اوردند تا دسترنج حیوانات را بخرند و هر وقت یکی از قوانین را نقض میکردند آن را پاک میکردند...

در چند صفحه آخر دو اتفاق مهم میفتد... حکومت جمهوری میشود و ناپلئون رییس جمهور... ورود انسان ها و رکب زدن در بازی به حیوانات...

این بود از خلاصه داستان... اما برداشت من : در حکومت شوروی سابق که یک حکومت کمونیستی بود اول همه برابر بودند اما بعدکم کم بزرگان بزرگتر شدند و بعد بزرگان درگیر شدند روسیه شدند و به خواسته ی منه شهروند اهمیت ندادند... مردم چون یادشان رفت که قبل از انقلاب چه بودیم از حال خود راضی شدند

این کتاب بخاطر روابط حسنه انگلیس و شوروی در آن زمان موفق به دریافت مجوز نشد... این کتاب که تا بحال دوبار به صورت فیلم درآمده است در واقع نقدی به نظام سرمایه داری تست پرچمی که جورج اورول در کتاب ترسیم کرد در واقع شبیه به پرچم شوروی است ( دوستان توجه کنید که خلاصه بود یکسری جزئیات جایی برای گفتن نداشت..)

اما سخن آخر : قدرت سیاسی همیشه یکجور عمل میکند فرقی ندارد که چه کسی آن را در دست داشته باشد یا در خدمت کدام ایدئولوژی باشد افراد قدرتمند ظالم هستند و خودخواه فرقی نمیکند انسان باشد یا خوک ... کمونیست باشد یا کاپیتالیست..

اما سخن آخر : قدرت سیاسی همیشه یکجور عمل میکند فرقی ندارد که چه کسی آن را در دست داشته باشد یا در خدمت کدام ایدئولوژی باشد افراد قدرتمند ظالم هستند و خودخواه فرقی نمیکند انسان باشد یا خوک ... کمونیست باشد یا کاپیتالیست..