پارت یک داستانم با شخصیتهای شما
آفتاب تازه طلوع کرده،نور خود را بر تمام دشت می افکند و به زیبایی آن دشت می افزود.نسیم خنکی می وزید و گل های بابونه را تکان می داد.عمارت مرمری یولراند نیز با پرتو های طلایی خورشید زینت یافته بود.از داخل یکی از پنجره های بزرگ عمارت، دختری زیبا با موهای سیاه پریشان،پوست سفید شدیدا رنگ پریده، و چهره ای هراسان در تختی از چوب بلوط زرنگاری شده دیده می شد.ناگهان دختر
بر روی تخت خود معلق شد.هنوز خوابیده بود.با اینکه داشت لبخند می زد ولی حالت چهره اش بسیار وحشت زده و هراسان بود .گویا داشت کابوسی می دید. کابوسی که از آن لذت می برد. کابوسی شیرین. چشم های دختر جوان باز شد. چشمانش، کاملا سفید بودند.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
بچه ها متاسفانه شست دست راستم سوخته و الان تو پانسمان هست
من دارم داستان رو می نویسم ولی احتمالا روندش کند تر پیش بره
اسم پارت ۲ با سه جابه جا شد
دو هاگوارتز مدرسه ی علوم و فنون جادوگری
سه اتفاق
چهار تبر
میشه تو پارت دو نقش داشته باشم؟؟؟
اتفاقا نقشت زیاده
چون من به خاطر اینکه دیر گذاشتم خواستم جبران کنم بیشتریا نقش دارن و همه تو هاگوارتز هم هستن
آها...مرسی زیبا🤍✨
پارت بعدی رو کی میذاری؟
دارم می نویسم
امروز می گذارم بررسی
آهان مزسی
پارت ۲؟
دارم می نویسم
داستان عالی بود
راستی بزار این رو هم بگم که روونا عاشق رونه و خیلی بهش وابسته است جوری که نمیتونه روزی ازش دور باشه و بدون اون یکم بیشتر از قبل میترسه و روند هم روش غیرتیه و خیلی دوستش داره
اوکی 😊
میخوام خواهر رون باشم هاااا
باشه😊
واقعا عالی من بازم عذر میخوام که استایل رو نگفتم
اشکال نداره
امیدوارم از استایل خوشتون اومده باشه😊
عالی بوددد
ارزش انتظار داشت😁
مرسی 🥹🥹🥹
عالییی🤍✨
مرسی☺️
تستت عالی بود🧃
لایک شد🍇
#جهت_حمایت
مرسیییی🥹