
بریم سراغ تست 😊

صبح از خواب بیدار شدم رفتم تو حال دیدم کسی نیست پس با همون موهای ژولیده و لباس های بهم ریخته رفتم تو آشپزخونه و یه لیوان شیر خوردم و داشتم میرفتم بیرون که یه پسره رو دیدم یه دفعه اون جیغ کشید منم ترسیدم جیغ کشیدم که و اون گفت: نینوووووو من : بلههههه اون : چرا مثل دراکولا شدی تو: ایشش الان میزم عوض میکنم پسره : باشه برو داشتم میرفتم که یه دفعه با مخ رفتی تو دیوار تهیونگ ( اون پسره تهیونگ هست ) مرد از خنده تو سرتو خاروندی و رفتی تو اتاقت لباستو عوض کردی و موهاتم درست کردی لباس ( تو عکس هست ) ( مردم چه لباسایی تو خونه میپوشن من الان با شلوار نخی و تیشرت نخی ولو ام رو مبل 🤪)
رفتی و رو مبل کنارش نشستی که یه دفعه تهیونگ گفت : واییی نینو یه جونور چندش رو سرتهههه 😫 تو : چییییییی جیغ جیغ جیغغغغغغغغغغغغ مثل دیوونه ها جیغ می کشیدی و سرتو تکون میدادی ( خاک تو سر ترسوت کنن 🙄 ) تهیونگ : 😂🤣🤣🤣🤣😂🤣😂🤣🤣🤣 تو : ها چیههههههه تهیونگ : هبچی بابا شوخی کردم تو : خیلی بدی و یه مشت زدی به بازوش تهیونگ : آخیششش اجی مَشَنگ خودمی و دستشو انداخت دورت
تهیونگ : هی نینو تو : ها ؟ تهیونگ : ها و مرض مثلا ازت بزرگ ترما تو : بگو چیه ؟ تهیونگ : اصلا نمیگم تو : عهه خودتو لوس نکن بگو دیه تهیونگ : میای بریم بیرون تو : باش
✂️ برش زمانی ✂️ نینو و تهیونگ لباس پوشیدن یه هودی یه ست کاپلی و رفتن بیرون تهیونگ دستتو گرفت و رفتین یه جایی وایسادین که رفیقا ی تهیونگ بیاین دوستای تهیونگ اومدن مشغول صحبت کردن بودین که نگاه های زوم یه نفر و رو خودت احساس کردی اما محل ندادی که داشتین با تهیونگ میخواستین برین که یه نفر به تهیونگ زنگ زد که تهیونگ رفت پشت دیوار که جواب بده یه دفعه یکی از دوستای تهیونگ کا اسمش بکهیون بود ( بکهیون اکسو نیستا ) اومد بکهیون : هی نینو چیکار میکنی تنهایی تو : ا.. اره گوشی تهیونگ زنگ خورد رفت جواب بده
بکهیون : اها میگم این شماره دستت باشه شماره منه کاری داشتی بهم زنگ بزن تو : اهان .. ممنون بکهین هی نزدیک میومد و تو میرفتی عقب که خوردی به دیوار ( نمدونم چرا همیشه می خورن به دیوار 🤔 ) بکهیون : هه نگو که نمیدونی چرا شمارمو دادم بهت داشت صورتشو نزدیک می کرد که تو جیغ کشیدی و چشماتو بستی اما بعد چند ثانیه چشماتو باز کردی دیدی که تهیونگ یه مشت زد تو دهن بکهیون و داشت میزدش تو : اوپا ولش کن ترو خدا ولش کن تهیونگ : پسره ی بوقققق رفتین تو راه بودین که یه دفعه
یه دفعهههههههه
پات پیچ خورد تو : آیی تهیونگ : چیشده تو : فک .. ک...نم پام.... پیچ خورده تهیونگ : میتونی پاشی تو : ا..اره همین که پاشدی آخ بلندی گفتی و افتادی زمین داشتی از درد گریه میکردی که تهیونگ نشست به پشت و گفت بپر بالا تو : چ..چی؟ بپر بالا کولت میکنم تو : با....باشه رفتی رو کول تهیونگ و داشتین مرفتی که تهیونگ گفت : بریم تو : ها ؟ یه دفعه تهیونگ دوید و تو جیغ میکشیدی و میخندیدین رسیدین به خونه و یکم جنگ بالشتی صورت گرفت و رفتین خوابیدین
ببخشید کم بود 🙁 من الان در شرایط روحی خوبی نیستم 🙂🥀 خدافظ 👋🏻👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاجی پارت بعدی رو میزاری یا بکشمت * - *
لطفا زود بزار * - *
اجی 😂
به خدا گذاشتما 😂😁
عالییییییییی بود داستان قشنگیه 😉😊😍
ممنون عزیزم 💚⛓
عالییییییییییییییییییییییییییییی بود*
لایک* پارت بعدی رو مخواممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم.
عاجی به تستای منم سر بزن اگه دوس داشتی لایک کن و کامنت بده*
ممنونننننن اجی 💗
چشم اجی 💟
عالیییییییییی بود تا حالا داستان به این محشری نخونده بود🥺😅😃
واقعا ممنون 💚
وای اجی فوق العاده بود 😍😍😍
خوش بجالم که یه داداش غیرتی دارم ☺
فایتینگ اجی جون 💛
ممنون آجی 🥺💛
اره داداشت غیرتی هست دیگه 😂
ممنون 🤩
عالییییییییی بود 💜💜🥺🥺🥺💞💞
میسی 🌈🧡
عالیییییییییییییی💜💜
ممنون 💋❤