داستان فیک درباره بی تی اس
دوستان حتما پارت قبلی رو بخونید تا متوجه بشید .
تو سرم زمزمه شد ؛ اسم نه دروغه
از حال رفتم.، ..
چشمامو باز کردم ، همه اعضا کنارم بودن ولی هیچکس هیچی نمگیفت ، البته نبایدم میگفتن ؛ هنوزم باور نکرده بودم آسم گرفتم ، آخه از کی؟ ..
تصمیم گرفتم با همشون قهر کنم که بهم نگفتن و تازه بهم دروغ گفتن.
پرستار درنا که ادمد بهش گفتم : من حالم خوبه میخوام برگردم خونم ،
درنا گفت : عزیزم من پرستارم نمیتونم دستور بدم مرخص شی باید از دکترت اینو بخوای ، گفتم : خب دکتر من کجاست ؟
دکتر دکتر ، !!
که یه دفعه یه خانمی اومد، گفت : بله جانم؟
گفتم ،: شما دکتر من هستین ؟
گفت : بله چطور ؟
گفتم : میشه دستور بدین منو مرخص کنن من حالم خوبه ،،
پروندمو برداشت ؛ گفت : از نظر من مشکلی نداره ولی چند تا آزمایش دیگه داری ، گفتم : خب مبتونم برم خونه برای آزمایش بیام آزمایشگاه
گفت : باشه مشکلی نداره ولی با رضایت خودته ها، گفتم : باشه ، و اثر انگشت زدم پای برگه مرخصیم.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
تو لو خدا ادامش رو بنویس خیلی کنجکاوم بدونم بعدش چی میشه🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
BTS LOVE
پارت بعدی پلیززززززز
خیلی خوبه، ننویسی من میدونم با تو 😂😂😅😅
ج چ :بلک پینک و بی تی اس😘😍
آره عاللییییهههههههه بنویسسس کنم دوست داشتم بی تی اس برادرام باشه چه برادرای رویایی داشتیم😍😂
عالییییییییییییییییی بود🌷
ننویسی امممممم🔪🔪🔪🔪🔪🔪😹😹