خب اینم از پارت ۷ این داستان!!
از زبان سندی: سرگروه شده بودم و آماده برای هرچیزی ولی سوفیا همش بهم گیر میداد و نمیگذاشت کاری رو که میخوام رو انجام بدم. من میگفتم بریم چپ اون میگفت بریم راست آخه مگه تو سرگروهی و رئیس؟ ماریا همش به شوخی به سوفیا میگفت: سوفیا رکورد شکنی که نمیخوای بکنی هنوزم کلی اکیپ داری این یکی رو بگذار واسه سندی. ولی اون قبول نمیکرد. هر کاری میکرد تا من رو ضایع کنه ولی در عوض خودش به بدترین روش ممکن ضایع میشد! چه حالی میداد وقتی جلوی همه ضایع میشد!!!
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
به کتابچه ی لونا نیز سر بزنید 🎍
اسم کتاب های کتابخانه ی لونا : دخترک گمشده 🌹
ممنون
خواهش میکنم 😊
عالـــــــــــــــــــــــــی مـــــــــــــثـــــــــل. همـــــــیشـــه
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ممنونم ازتتتتت
یه سوال میدونم مسخرس ولی
چجوری حروف رو میکشی؟؟؟
ماشاا همیشه یه سوالی دارم
یک حرف توی کیبوردم هست «یــ» 👉این رو بعد از اینکه کلمه رو نوشتیم بین حروف و اون حرف رو فشار میدیم «یـ» 😊🫶💗
پس چرا من تو کیبورد ندارم