بریده‌ ای‌ از‌کتاب ‌واژه‌ های‌ حزن‌ ناشناخته!

امیدوارم‌این‌بار‌رد‌نشه‌😔

میل به دست‌برداشتن از تلاش برای صحبت از تجربه‌ای خاص، چراکه مردم نمی‌توانند به‌درستی با آن ارتباط برقرار کنند؛ خواه به‌سبب حسادت، خواه ترحم یا صرفاً بیگانگی. تصمیمی که سبب می‌شود تا آن تجربه در حین بازگویی از باقی داستان شما حذف شود، تا بدانجا که دیگر برای خودتان نیز به شکل افسانه‌ای درآید که با بی‌قراری در میانهٔ مهی غلیظ سرگردان است و دیگر حتی در پی یافتن مکانی برای فرودآمدن و آرام‌وقرارگرفتن نیست. برگرفته از کلمهٔ لاتین اکسولانس /exulans/، تبعید، سرگردان، مشتق‌شده از نام لاتینِ دیومندیا اکسولانس /diomedea exulans/، آلباتروس سرگردان، پرنده‌ای که بخش اعظم عمر خود را به پروازکردن می‌گذراند، به‌ندرت فرود می‌آید و ساعات متمادی بدون حتی بال‌زدن در آسمان پرواز می‌کند. آلباتروس هم نماد خوش‌شانسی است، هم نفرین است و هم نماد باری سنگین؛ گاهی نیز نشانی از هر سهٔ این‌ها در یک زمان

اسم. تصویری تصادفی که در اعماق ذهنتان جای می‌گیرد؛ شاید از خوابی گرفته شده باشد یا آن را در کتابی دیده باشید یا در طول مکالمه‌ای معمولی در ذهن شما جا خوش کرده باشد. تصویری که سپس به خیالی وحشی، محال و غیرواقع‌بینانه بدل می‌شود و مدام در ذهنتان می‌چرخد و مصرانه در پی یافتن فرصتی است برای رهایی و گریز به‌سوی واقعیت.

الس‌وایز elsewise /ehls-vayz/ صفت. حیرت از غرابت تلخ و حزن‌انگیز خانه‌های دیگران، که بو و حسی بسیار متفاوت با خانهٔ شما دارد؛ مشاهدهٔ جزئیات فضای زندگی خصوصی آن‌ها، ملاحظهٔ تشریفات مختصر روزانه‌شان، شکل چیدمان متعلقات، عکس‌های قاب‌شده از افرادی که هرگز با آن‌ها آشنا نخواهید شد. برگرفته از کلمهٔ اِلس /else/، دیگر + وایز /wise/، عاقل، با اشاره به.

گفت‌وگویی فرضی که بی‌اختیار در ذهن خود انجام می‌دهید؛ تحلیلی دقیق، پاسخی کوبنده، صحبتی صمیمانه و روان‌پالا؛ مکالمه‌ای به‌مثابهٔ نوعی قفس مبارزهٔ روان‌شناختی که بسیار رضایت‌بخش‌تر از تدابیر اسمال بال /small ball/ (تدابیر کوچک و هیجانی) در زندگی روزمره است.

اندوهگین‌بودن یعنی به چیزی در این دنیا آن‌قدر بها می‌دهید که خزیدن آن را به زیر پوست خود بپذیرید. زبان اثراتی چنان بنیادین بر ادراک ما دارد که دیگر قادر به درک نواقص موجود در خودِ زبان نیستیم.

نودوس تولِنز /nodus tollens/: این احساس که طرح زندگی شما دیگر معنایی برایتان ندارد. کنوپسیا /kenopsia/: حال‌وهوای مکانی که اغلب غرق در جنب‌وجوش جمعیت است و اکنون متروک و بی‌صدا مانده.