چند شعر از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی: (پیشنهاد میکنم تا آخرش بخونید)
دست به دست مدعی شانه به شانه می روی/
آه که با رقیب من جانب خانه می روی•
بی خبر از کنار من ای نفس سپیده دم/
گرم تر از شراره ی آه شبانه می روی•
من به زبان اشک خود می دهمت سلام و تو/
بر سر آتش دلم همچو زبانه می روی•
در نگه نیاز من موج امیدها تویی/
وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی•
گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد/
تا به مراد مدعی همچو زمانه می روی•
حال که داستان من بهر تو شد فسانه ای/
باز بگو به خواب خوش با چه فسانه می روی؟
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
49 لایک
وای!بی نهایت رویایی!🥺
اصلا دنیای ادبیات انگاری سراسر رویایه)))!
🥺👌
میش ناظره دوم تستم شی اخه یه ناظر گفت من ناظر اولشم باید بعد من دو نفر دیگه هم باشن
خیلیی قشنگ بود
♡
زیبا بودD:
به به کیمیای عزیز
خوبی؟
مچکرر
مرسیی تو چطوری؟:)
به خوبیت ممنون🤝🏻