9 اسلاید صحیح/غلط توسط: Chuuya انتشار: 4 سال پیش 61 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلااام. اینم قسمت بعدی ، امیدوارم لذت ببرید.💙
خب بریم سراغ آقای تومااااااس جیسون.دلم براش تنگ شده بود ، هق🥲
خب اگه چیزی یادتون نمیاد از پرورشگاه فرار کردن و تو یه خونه مستقر شدند.
(۲ سال بعد ....)
توماس در این دو سال توانسته بود کارهایی بکند. اول از همه توانسته بودند جسد آن زن را از خانه بیرون ببرند. از شانس خوبشان ویکتور که بچه خانواده پولداری بود ، همه کاری بلد بود. توماس با استفاده از کار های غیر قانونی پول در میاورد و ویکتور را به مدرسه میفرستاد.
صبح ها که بیدار میشد به یک نجاری میرفت و آنجا کار میکرد بعد از ساعت دوازده تا یک در خانه بود و ناهار میخورد ، سپس از ساعت دو تا هشت در یک کافی نت کار میکرد و بعد از آن به کوچه و خیابان ها میرفت و با استفاده از قدرتش برای این و آن کار میکرد.
برای اینکه ناشناس بماند با استفاده از قدرتش شخص درونش را بیدار میکرد ، شخصی که تمام قدرتش درون او بود ، به عبارتی : هیولای درون توماس. او اسمی نداشت اما بخاطر مو های سفیدش توماس به او لقب ( اِسنو _snow) داده بود.ولی چشم هایش را آبی نگه میداشت.
یک روز که داشت در کافی نت کار میکرد ...
دو مرد با کت و شلوار مشکی که ربان های طلایی در سر آستین داشت توی کافی نت آمدند. با عینک هایشان نمیشد فهمید چشم هایشان چه حالتی دارد و توماس هم نمیخواست بفهمد.ولی میدانست باید فرار کند. پس خیلی معمولی راه رفت و رسید به در خروجی که یکدفعه یکی از قوط های نوشابه ای توی سطلی که در دستش بود روی زمین افتاد و توجه آن مرد ها به او جلب شد.
توماس سبد به دست راه افتاد و از کافی نت خارج شد و رفت تا در کوچه ها آنها را گم کند.
اما سرعت آنها بیشتر از آن بود و به او رسیدند. توماس نمیخواست از قدرتش استفاده کند اما مجبور بود . برگشت تا از قدرتش استفاده کند که یکدفعه یکی از آن مرد ها با سرعتی باور نکردنی به او رسید و یک مشت به شکم او زد. توماس شکمش را گرفت و از درد کمی خم شد ولی روی زانو نیفتاد.
یکدفعه آن یکی مرد حمله کرد و مشتی به صورت او زد . آن یکی از زیر فکش یک مشت به او زد و خون از دهان توماس بیرون زد. اما چیزی عجیب بود ، خونی که از دهان او میامد...گرم بود...اما آبی رنگ بود.
بعد توماس را بلند کردند و در کوچه ها ادامه دادند. در یک جایی از کوچه یک در بود ، توماس به آن در توجه ای نکرده بود ، سعی میکرد از دست آنان خلاص شود اما نمیشد؛چنان محکم دستش را گرفته بودند که هر لحظه ممکن بود بشکند.
توماس در حالی که در افکار خود غرق شده بود با آنها راه میرفت ، ناگهان با ضربه ای که به پشت زانویش خورد و تعادلش را از دست داد ، به روی زمین زانو زد.آن دو مرد دست هایش را باز کردند و دست خود را روی شانه هایش گذاشتند.
توماس که به خودش آمده بود دور و بر را نگاه کرد ، اتاقکی کوچک ، از همه طرف دیوار بجز یک طرف که شبیه زندان میله داشت. و مردی که در وسط اتاق روی یک صندلی نشسته بود.
مردی با موهای آبی و چشم های آبی، با کت و شلوار مشکی و دستکش هاش مشکی رنگ.
مرد گفت :« اوه...پس کیرو تویی»
توماس گفت :« خب؟» در حالی که عصبانی بود خاطرات بد آن دوران به یادش آمد.
مرد :« من ویلیام هستم ، فامیلیم رو نمیتونم بهت بگم، اما تو بهم بگو ویلیام»
توماس چشم هایش را در کاسه چرخاند و آه کشید :« خب ...ویلیام ، من اینجا چیکار دارم؟»
ویلیام:« برای تسویه حساب اینجایی»
توماس:« چی؟!»
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
خیلییی خوب بود .
دیگه داستان میراکلس نمینویسی ؟؟؟
من قبلا داستان عشق معجزه آسات رو میخوندم خیلی خوب بود ولی چون تو تستچی ثبت نام نکرده بودم نمی تونستم نظر بدم .
من خودم دیگه میراکولری نیستم و اوتاکووووووووو ام .
تو هم اوتاکویی؟
خیلی ممنون.
راستش نه دیگه...زیاد دو فاز میراکولری نیستم😅
خیلی ممنون. او که اینطور. آره منم اتاکو ام. 💙😋
چه خووووووب .
خیلی تستهای خوبی درست میکنی .
میشه بگی چند سالته ؟ من ۱۲ ساله هستم .
خیلی ممنون. من ۱۵ سالمه😅
نه نه ببخشید ، ۱۶ سالمه ... ببخشیدا اصلا عادت ندارم تازه ۱۶ سالم شده😅😅
مرسی
منم وقتی ۱۰ساله بودم هر کی ازم می پرسید اشتباهی ۹ می گفتم. منم تازه ۱۲ شدم .
تن؟ واقعا؟ چه جالب😋
متولد کدوم ماهی؟ من فروردینی ام
من متولد بهمن هستم سال ۱۳۸۸ .
😊🙂🙃
من کلا وقتی ۵ ماه از تولدم نگذشته میگم تازه ۱۲ شدم 🤣
منم ۱۷ فروردین ۱۳۸۵ بدنیا اومدم
Nice to meet you 🙂🙃
^•^ Nice to meet you too
آیییی بلاخره پارت بعد🤩🤩🤩
ههه....ولی بعد از اینا دیگه پارت نداریم چون امتحان دارم😭