
اینم پارت ۱۹. پارت ۲۰ یسری شرط داره که میگم. ولی اگه شرطا نباشه زودتر از سه هفته منتشر نمیکنم.
....الان یک ماه از اون قضیه میگذره و دراکو آروم شده. ولی هنوز نمی فهمم چی انقد بهمش ریخته بود. این تابستون اصلن نامه نداشتم. آقای مالفوی خیلی خوشش نمیومد... [سکوی 4/3 9] با دراکو رفتیم دنبال ی کوپه خالی. همینطوری که میرفتیم چشمم به ینفر با موهای فر خورد. وای! امسال قراره....قراره متیو ریدل بیاد!! -دراکو؟ ×بله؟ -میگم...امسال متیو میاد...یادت بود؟ ×چی؟! وای خدا امسال یکم قراره سخت بگذره.... -نمیدونم... وارد ی کوپه شدیم. من و دراکو روبروی هم نشستیم و به بیرون چشم دوختیم. -بنظرت با اومدن متیو دعواها زیاد میشن؟ ×من انتظاری کمتر از این ندارم. -میشه یه سوال بپرسم واقعن جواب بدی؟ ×من تاحالا بهت دروغ گفتم خدایی؟ -نه ولی..... ×ولی چی؟ -هیچی.... با رایلی راجبه چی حرف زدین که اینجوری بهمت ریخت؟ دراکو جا خورد ولی کم... پس دیگه مهمه بفهمم قضیه چی بوده که اینجوری میکنه..... آی خدا همه چی گیج کنندس... -چیشد ساکتی..... ×در همین حد بدون حرفی زده که بهتره بخاطرش منو اون دیگه همو نبینیم. توعم انقد تو همه چی بهش اعتماد نکن.... باع این حرفا ینی چی؟ عجیبه.... نکنه رایلی.... رایلی..... نزدیک هاگوارتز بودیم و سرعت قطار کم میشد. از پنجره بیرونو نگاه میکردمو ذهنم مشغول دراکو و رایلی بود که.....
....که ینفر درو باز کردو من یکم ترسیدم. متیو بود! [+متیو] +چتوری خواهر گلم؟! اخمام درهم رفت. دراکو هم بی اعتنا به بیرون خیره شده بود. متیو اومد و با یکم فاصله از دراکو نشست. یچیزی بسمتم پرتاب کرد. +بیا گشنه بدبخت! -با کی بودی؟ +همونی که الان اون بیسکوییتو گرفت. -قول نمیدم باهات رفتار خوبی داشته باشم....اونم با این وضعیت. +باید داشته باشی! این دستور پدره! -نیازی ندارم به اون گوش کنم! +خفه شو عوضی!! -با کی بودی؟ جفتمون پاشدیم و روبروی همدیگه وایسادیم. دراکو دیگه پاشد و جدامون کرد. بدون هیچ حرفی منو آروم نشوند سر جام و به متیو گفت: اشکالی نداره عادت میکنه. اشلی باید از ارباب اطاعت کنیم. چی؟! دراکو الان طرف متیورو گرفت؟ ممنونم ازت دراکو. هم تعجب کرده بودم هم عصبانی بودم. -باشه من خفه میشم! در کوپرو باز کردم و توی راهرو رفتم. پشت سرم درو محکم بهم کوبیدم. پوووف. همه چیز کلافه کنندس! کاش من توسط ولدمورت به سرپرستی گرفته نمیشدم. اون یه آدم مزخرفه!!!! دلم میخواست جیغ بزنم. تو حال خودم بودم که دستای ینفر رو شونم اومد. سریعا برگشتم متیو بود. +ببخشید خوشگل خانم نباید اونجوری باهات حرف میزدم ولی دیگه راجب پدر اینجوری نگو خودتم میدونی میفهمه عصبانی میشه یکاری میکنه. اون...اون الان ازم عذرخواهی کرد؟ یا خدا چخبره؟! -قبوله! ولی.......
....-قبوله ولی.... +ولی چی؟ -یچیزی خیلی ذهنمو درگیر کرده. +بپرس. -چرا دراکو اونجوری پشتت دراومد؟ چرا طرف ولد.... فهمیدم اونجا جای گفتن اسمش نیس و سریع چیزی که میخواستم بگمو تغییر دادم. اما گفتنش توی ذهنم خیلی راحتتر از به زبون آوردنش بود.... -چرا طرف پد...پ...پدرو گرفت؟! +خب معلومه اونم میترسه بلایی سرش بیاد. اگه منم بودمم طرف پدرو میگرفتم. در ضمن.... میتونی جلوی من....هرچی راحتی صداش کنی میدونم برات خیلی خیلی سخته. متیو از اونجا رفت. فکر کنم اونم از کسایی بود که میتونستم بهش اعتماد کنم. هنوز مطمئن نیستم ولی بنظر میاد بشه باهاش کنار اومد. شونهای بالا انداختم و به بیرون خیره شدم...... الان یک هفته میگذره و ما قراره بریم اولین مرحله مسابقه سه جادوگر رو تماشا کنیم. دراکو حسابی کفریه که اسم هری از توی جام دراومده. ولی من ذهنم هنوز درگیر متیوعه و چن روزه مثه جن زده ها زندگی میکنم. وقتی به سکویی که باید میشستیم رسیدیم فق برای دونفر جا بود. دراکو در گوشم گفت:من میرم اونجا میشینم. تو و متیوعم یذره سنگاتونو وا بکنین. و باهاش حرف بزن. میدونم ذهنت درگیرشه. لبخندی زدمو سرتکون دادم. دراکو رفت و من متیورو صدا کردم که اونجا بیادو بشینه. سر تکون دادو اومد. مسابقه هنوز شروع نشده بود. -راستش متیو من چن روزه به این فکر میکنم میتونم بهت اعتماد کنم یا نه.... اما گیج گیجم. +اوم میدونم چه حسی داری منم دقیقن به همین فکر میکردم این چن روز ولی به این نتیجه رسیدم دلیلی نداره بهت اعتماد نکنم. ولی تو هزاران دلیل داری که بم اعتماد نکنی پس ناراحت نمیشم. -خب میدونی...
.....-خب میدونی....... آره من هزاران دلیل دارم که بهت اعتماد نکنم اما دلایلی هم دارم که نشون میده باید بهت اعتماد کنم. واقعن نمیدونم.... +آره میدونم خب..... سه نفر از کنار من پاشدنو دراکو و کربو گویل اومدن. فک کنم دراکو فهمید وضعیت پیچیدست که از اون سه نفر خواست جاشونو عوض کنن ممنون دراکو! مسابقه شروع شد. اما من اصلن نفهمیدم چیشد همش حواسم پیش متیو و ولدمورت بود. تا اینکه نوبت پاتر شد این یکی باحال بود. [اتفاقات توی فیلم رخ دادو مسابقه تموم شده] بعد یک هفته مسابقه دوم برگزار شد ولی من نرفتم. بعدا شنیدم هری و سدریک برنده شدن.... الان توی سالن نشستیم و منتظریم پروفسور اسنیپ راجب یول بال توضیح بده. من ایندفرو حواسم بودو گوش دادم. بنظر چیز جالبی میومد. بلافاصله بعد از اینکه از سالن زدیم بیرون دراکو اومد. حدس زدم میخواد چی بگه. ولی نمیتونست صب کنه نه؟ خندم گرفته بود. وایسادم تا بهم برسه. اومدو جلوم وایساد. ×دوشیزه کنت میشه درخواستی ازتون داشته باشم؟ -بفرمایید آقای مالفوی. دراکو دستشو مثه پیش خدمتا جلو آوردو گفت: میتونم براش جشن یول ازتون دعوت کنم؟ خوشحال میشم بانویی مثله شمارو همراهی کنم. دامنمو بالا گرفتمو سرمو خم کردم. -خوشحال میشم. جفتمون خندمون گرفته بود. ×پس دوروز دیگه میبینمت. -اوکی. فعلن. برام دست تکون داد. متیو اومد کنارم و باهم راه میرفتیم. -کسی برای درخواست کردن تو ذهنت هس؟ +ن بابا من شاید اصلن نیام. -چرا باید بیای. خودم ی دختر خوشگل خوب برات پیدا میکنم. +مسخره! خندیدم. با یادآوری این موضوع یاد کسی افتادم که خیلی وقت بود ازش خبر نداشتم....
....رایلی رو از اول سال چن بار دیده بودم ولی ازم دوری میکرد. بالاخره توی سالن اسلایدرین پیداش کردم. -سلام رایلی چخبر. ÷سلام اش. ممنون تو خوبی. -خب میخواستم ی سوال ازت بپرسم. ÷جونم بگو. -با کی میری یول بال؟ ÷کسی هنوز بهم پیشنهاد نداده. شاید....شاید نرم. با این حرف فهمیدم کاملن برای متیو مناسبه. -اوکی مرسی! ÷همین؟ -آره چتور؟ چیزه دیگه ای باید میگفتم؟ ÷آمممم نه ولی فک کردم چیزه دیگه ای میخوای بگی. باشه فعلن. کتاباشو برداشتو رفت. وا! منتظر چی بود؟ بعد از اینکه رفت دراکو وارد شد و چش غرهای رفت. -چرا اینجوری میکنی باش؟ ×هنوز زوده بدونی. -باع بگو دیگه. ×این دوستت خیلی خیانت کاره در همین حد بدون. -دراکو مالفوی! همین الان منظورتو توضیح بده وگرنه....×توضیح خاصی نداره فق بدون شاید اونقدرام که فک میکنی دوست خوبی نباشه. و رفت. وای خدا این دوتا سر چی دعوا کردن. دیگه باید بفهمم. سراغ متیورو میگیرم. بچه ها میگن رفته برج نجوم. میرم اونجا دنبالش و پسری بدون شنل، موهای نسبتا فر، کراوات سبز باز، کلی کتاب و... ی عکس... عکس کیه؟ آروم پشت سر متیو میرم. اون عکس... متیو به سرعت برمیگرده. اه! عکس کی بود. متیو هول کرده و سریع عکسو توی جیب شلوارش میزاره. ولی با دیدن من آروم میگیره. -عکس کی بود؟ +نشستم ببینم فضولش کیه! کارتون؟ -هر هر! هیچی میخواستم نظرتو راجب ینفر بدونم. +کی؟ اگه فرد خوبی برای یول معرفی کنی.... کسی که توی ذهنمرو دعوت نمیکنم. -و اون کیه؟ +تو بگو کیه کسی که میگی. -خب.... رایلی. رایلی اشنپ دوست خودم. متیو خیلی تعجب کرد.-تو کیو مدنظر داشتی؟ +خب... کسی که مد نظرم بود.....
اولین نفری که بگه کی مد نظرش بوده بهش 100 امتیاز میدم✌🏻😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پانسی
چرا پارت تمیزترین داره گریم میگیره 😭😭😭😭
فکر می کنم شاید می خواست از کسی که توی اون عکس بود درخواست کنه .
و ممکنه اون عکس هم از رایلی بوده باشه
کسی که امکان داره اشلی بود نه رایلی اشتباه شد منظورم.
پارت بعدی کی می زاری اشلی😁
نمیدونم امتحانا کشتنم😫🫠🥴
برای من تموم شد
خوش بحالت من هنوز دوتا دارم😕
نظر کن امتحانات تموم شد چند پارت پشت سر هم بزاری
عالییییییههه
قطعا رایلیی؟؟
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
به کتابچه ی لونا نیز سر بزنید 🎍
اسم کتاب های کتابخانه ی لونا : دخترک گمشده 🌹
🤣
دارم تلاش میکنم تعداد کامنت هارو بالا ببرم تا پارت بعد رو بزاری .
من هیچوقت کامنتایی که از طرف ینفره رو چن تا حساب نمیکنم😃
دیگه حالا که خودتم گفتی همهی کامنتاتو یدونه حساب میکنم🤪
🐍