
سلام دوستان بابت فعالیت نکردم معذرت میخوام خیلی درگیر بودم لطفا حمایت و لایک کنید ❤️😍🍓

سلام من محیا هستم من دختری ۱۲ساله هستم که در ۳ سالگی درگیر مشکلات زیادی شد. اول از همه بریم فلش بک به سه سالگی 👈🏻من وقتی سه سالم بود پدرم سرطان بسیار شدیدی گرفت و من توسط اشعه رادیو اکتیو به بیمارستان منتقل شدم و بخاطر اشعه تمام دندون هام ریخت . پدرم سرطان مغز داشت و احتمال مرگش بالا بود و ممکن بود زیر عمل ها جان بسپره.😭

۸سالگی 👈🏻من پدرم خداروشکر به لطف دکتران و جراحان متخصص خوب شد ولی از آن طرف مادرم گرفتار شد . مادرم دچار پارگی شکم شد و براش یک مش گذاشتند (منظورم مش مو نیست یه تور حالتیه که میزارن تو شکم آدم ) و من ۱ ماه کامل خانه دیگران بودم و راحت نمیتوانستم درس بخوانم و شبا مجبور بودم با گریه و زاری بخوابم چرا که زن عمو هایم مرا دعوا میکردند و همیشه من رایک بچه میدیدند . اما من بچه نبودم بلکه از آنها فکر و درکت بزرگانه تری داشتم . آنها مال و ثروت و پول و خوشی فراوانی داشتند و همیشه دختر عمو هایم مرا مسخره میکردند و گاهی اوقات مرا میزدند و به من محل نمی دادند 😭😭😭

۹سالگی 👈🏻بلاخره مادرم از بیمارستان آمد خانه و حاش بهتر شد . و مندر ۹سالگی دایی ام را از دست دادم و من و مادرم و خانواده مادری ام در شوک بزرگی بودیم و همش مراسم داشتیم و شرایط بسیار سختی برای درس خواندن داشتم و معلمم بسیار درکم میکرد اما چه فایده من باید میخواندم و نمیتوانستم کاری بکنم جز خواندن درس هایم 😭

۱۱سالگی 👈🏻من مجبور شدم بخاطر مادر و پدرم تنها مدرسه برم و جلوی کوچه ما پر از موتوری بود و من باید از اونا میگذشتم و کیف بسیار سنگینی داشتم و نمیتوانستم بدوم و یا راه بروم و وسط راه خسته میشدم و مینشستم زیر سایه درختی و کمی آب میخوردم و دوباره به راهم ادامه میدادم و از آن جمعیت و موتور و ماشین و خیابون میگذشتم و بلاخره به مدرسه میرسیدم و هر وقت میرسیدم تمام کلاس ها معلم ها حاضر بودند و حیاط خالی از سکنه .وقتی به کلاس میرسیدم معلمم دعوایم میکرد و میگفت که چرا دیر می آیم و هر حرفی میزدم قبول نمیکرد و میگفت که دارم بهانه میآورم 😭😭

۱۲سالگی. زمان حال 👈🏻من در روز نوروز ۱۴۰۳ خواب بدی دیدم و وقتی بیدار شدم دل درد شدیدی داشتم و هر کاری میکردم خوب نمیشد آخرش. رفتم دکتر و دکتر گفت آپاندیس و باید اورژانسی عمل بشم . من نترسیدم چون خودم کتاب کمک های اولیه میخونم و از پزشکی خیلی سر در میارم وقتی رفتم سونوگرافی تشخیص درست بود و من آپاندیس داشتم و باید سریعا عمل میشدم و اگر امشب عمل نمیکردم اپاندیسم میترکید و من فوت میکردم ( چون کیسه آپاندیس مواد سمی بدن رو به خودش میگیره و سم درونش وجود داره و اگه داخل بدن بترکه مرگبار ) من شبانه ساعت ۹ شب بود که به اتاق عمل رفتم و آنجا برایم کمی لذت بخش بود آنجا یک مرد بود که مرا دلداری میداد ولی من به آن مرد گفتم که من به دلداری نیازی ندارم و حالم خوب است و از عمل نمیترسم وقتی یک ماسک را روی دهنم گذاشتند من گازی خنک را استشمام کردم و سپس به دنیای خواب رفتم . وقتی به دنیای خواب رفتم خودم را در باغی دیدم که همه نوع سرگرمی داشت و آنجا آدم های زیادی نبودند فقط من و یک دختر بودیم که او از من یک سال بزرگتر بود . من با آن دختر گرم گرفتم و او گفت که اینجا باغ نیکو است و من به او گفتم من که نمرده ام من زنده ام تا این را گفتم رو به من کرد و گفت ولی تو چند دقیقه است که مردی و متوجه نیستی من در آن خواب خودم را میزدم و دختر آمد کنارم و گفت نگران نباش اینجا بهتر از دنیای خودت است من اورا گرفتم و گفتم ولی پدرو مادرم و خانواده ام پایین هستند من باید بروم دختر گفت باشه برو ولی مطمئنم پشیمان میشوی که ناگهان من چشم باز کردم و دیدم در اتاقی هستم و دارم ناله میکنم و خیلی درد داشتم .

من یک ماهی بیمارستان بودم و به سختی میتوانستم راه بروم و دکتر یک روز آمد بالای سرم داشت برایم توضیح میداد که چکار کنم و یکدفعه از دهنش پرید و گفت نزدیک بود از دستت بدیم و بعد با دست جلو دهنش رو گرفت و رفت . من تازه متوجه شدم که اون دختری که باهاش حرف زدم چه کسی بود پس من مرده بودم و او یک فرشته بود .

میخواستم بهتون اینو بگم که حتی اگه ۱۲ میلیارد هم به شما دادم سلامتی اون رو رو با پول عوض نکنید . درسته که من مشکلات زیادی داشتم ولی هنوزم امید دارم به قول شاعر که میگه : برو کارگر باش و امیدوار / که از یأس جز مرگ ناید به بار . گرت پایداریست در کار ها / شود سهل پیش تو دشوار ها . پس امیدت رو از دست نده آفرین 😍😍😍❤️❤️❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حمایت کنید لطفا جدیده ها 🍓🥺