برام اهمیت نداره .
فضای سمی دادگاه ! رگه های عنبیه های قهوهای رنگام چیزی جز اضطراب را ثبت نمیکرد.همیشه فکر میکردم دادگاه و جرم جنایت برای آدم بد های فیلم هاست،از آن فیلم هایی که با همسرم میدیدم. الان باید احتیاط میکردم و در موردش فکر نمیکردم.
موهایم آنقدر بلند و ژولیده شده بود که تا اواسط گردنم میهمان بود،اتفاق های اخیر آنقدر پیچیده بود که روح کشته ام که هیچ...بدنم را هم تحقیر کرده بود.
احساس میکردم گوشواره فلزی رنگ سمت چپم زیادی سنگینی میکنه.لب هایم را گاز گرفتم،زخم های تکه تکه روی لبهایم جزو زیبایی های تلخ من بود!به رگ های برجسته دستان لاغر و رنگ پریده ام خیره شدم،چرا همه ی اینها تقصیر من بود؟
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
92 لایک
رومئو برگشت🙂🎀
با نیک نیمی جدید
تبریک محبوبم!
♡♡
اما سر برگشتن ی بار جون دادم دوباره زنده شدم🙂
چه پست کراشی خودت نوشتی؟
برگام ماشالا
وای اینو ندیده بوذمممم
واوووو
خیلیی قشنگگگگگ بوووددد☆★
ادامه بده☆★☆★
ممنون
☆★
چقدر ظریف و عمیق ، آفرین
مرسی🌷
چه قلم ظریفی . لذت بردم .
متشکرم.
تست اخرم نیازبه حمایت شما داره
حمایت شه؟!
عوف عوف عوف
😉😉
جون بابابابا😉🙏🏻
🍋😘
خیلی قشنگ بودددددددددددددددد 😃
گیلیلیلبلیلیی🫂🤍
گیلگیلگی
مرسییتیت