قسمت ۱۸؟ این داستان: کریسمس! توجه: قسمت ۱۵ تو نظرات قسمت ۱۴ هستتتتتت!
صبح شده بود. از خواب پاشدم و بعد از شستن دست و صورتم از اتاقم بیرون اومدم و رفتم طبقه ی پایین . یک عالمه آدم تو خونه بودن که وسایل جابه جا میکردن! این همه آدم از کجا اومدن یهو؟ حواسم نبود که یکی با یه درخت بزرگ از کنارم رد شد! نزدیک بود بخوره بهم. صبا: جارویس!؟ تونی کجاست؟ جارویس: تو کارگاه. رفتم به کارگاه تونی. در باز شد. تا در باز شد دیدم تونی naked پپر هم داره لباس تونی و به زور در میاره؟! صبا: تونی... این همه آدم..... وات د....
سریع رومو برگردوندم. صبا: دقیقا اینجا چیکارمیکنین؟ تونی: والا تو تو خونه ی منی! ولی برگرد کاری نمیکنیم. پپر: آر.. آره .
برگشتم. گفتم : خب به هر حال چه خبره؟ اینجا تو خونه؟ تونی: مگه نمیدونی؟ صبا: چیو؟ پپر: فکر میکردی تو کارگاه تونی من چیکارمیکنم؟ صبا: من از کجا بدونم؟ پپر داشتم سعی میکردم این لباس رو تنش کنم! نمیزاره!؟😒 صبا:😂 خب تونی بپوش دیگه. تونی: این دورس سبز با گوزن روش و خط های قرمز و من واسچی باید بپوشم؟
تا اینو گفت فهمیدم که..... صبا: امروز... کریسمسهههههه؟؟؟؟، شوخی میکنین دیگه؟ پپر: نه.
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
یه سری به کتابچه ی من هم بزن 🔮
عنوان داستان٫کتابچه ی من : دخترک گمشده اس 🌾
خوشحال میشم نظرت رو در مورد کتابچه ام بدونم 🪴
پپرونی✅