ممنون که میخونیش.
نزدیک های صبح که آسمان هنوز اسیر تاریکی است، صدای قدم هایی بدون مقصد در محله چینی ها سکوت را میشکند. از اراذل اوباش گرفته تا مردان و زنانی که دم در بار ها مستانه میخندند.
جولیا بارنز به قدری دور خودش در کوچه ها پرسه زده که آنجا را از حفظ است. پلاک هارا به آرامی زمزمه میکند و درحالی که دستانش را پشتش قلاب کرده زمین را میکاود. طوری آنجا را میگردد که گویا برای اولین بار از آنجا دیدار میکند. هنگام بچگی به آنجا آمده بود و هیچگاه فراموش نکرد که در یکی از این خیابان ها دوستی جدید پیدا کرد. میخواست بداند دوستش امکان دارد باز هم پایش به همان خیابان باز شود؟ به یاد داشت که در تاریخ 9 سپتامبر، دوستش هرسال در محله چینی ها پرسه میزد. به هوای او، جولیا هم در تاریخ 9 سپتامبر به دنبال او در خیابان ها میتاخت. البته تا زمانی که برای همیشه از آن شهر رفت.
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
داستانت لایک شد 🌷
داستانم لایک شده 🙏
اسمش: دخترک گمشده 🍁
پین زیبا ؟
در انتظار پارت بعد
خیلی خوب می نویسی
ممنونم✨
سلام من تازه به تستچی اومدم میشه برای حمایت برام امتیاز بزنی 🩷🩷
چقد میخوای ؟
زیبا بود
ممنون ✨
20!
19
18
17
7