بازم منم اینبار بیشتر می نویسم
در این داستان جایگاه اجتماعی هردو (مرینت وادرین) جابجا شده دعوای مرینت و پدر ش : مرینت :چرا من باید به یک مدرسه ی معمولی تو نیویورک برم.! بابای مرینت : همین که گفتم .! مرینت : نه من از یه خانواده اشراف زاده ام و نمی تونم به اون مدرسه ها برم . پدر مرینت : خوب اگه نمی خواهی از این لوس بازی هات دست برداری وبه این بنازی که پولداری تو تا وقتی که یاد بگیری مثل مردم عادی زندگی کنی دیگه نه پولداری نه اشراف زاده ونه دختر من حالا هم برو تو اتاقت وبرای فردا آماده شوتا از خونه بری .😡😳 ادامه دارد ... توضیح ::::: شخصیت ها :: مرینت........پدرمرینت=تام ....... پسر عموی مرینت= چانیول.........خواهر مرینت =الیس مادر مرینت =الیزابت( که از سرطان خون مرده) آدرین.........خواهر آدرین= امیلی...... (مادر و پدر مفغوته=هیچ اثری ازشون نیست) خواهر مرینت : بااینکه ده سالی از مرگ مامان میگزره هنوز ناراحت هست(به مرینت داره میگه منظور باباشه) مرینت : میدونم حالا بیا کمک که وسایلم رو جمع کنم . خواهر مرینت :یعنی واقعا می خواهی بری !¿؟ مرینت : دلم نمی خواهد برم ولی بابا خیلی جدی بود لعنت به این شانس که من دارم .😤😭😓😖 فردا صبح ساعت پنج وسی و شش دقیقه : خداحافظ آلیس و بابا. الیس: من تا ۱یا۲ ماه دیگه میام نیویورک پیشت ومرینت راهی نیویورک شد... از زبان مهمان دار :خانم پاشید ما به نیویورک رسیدیم (با مرینته) از زبان مرینت: جان چی چیشوده؟ از زبان مهماندار : وات ده فاز خانم چیزی زدی 😵😖 از زبان مرینت : باشه (و پیاده شدم. خسته نباشی خوابالو) از زبان مرینت : حالا من تو شهر قریب کدام هتل برم الان بزن تو گوگل (معروف ترین هتل نیویورک) کرون پلاز تایمز اسکوئر خوب بزن بریم (رسید هتل) مرینت : آقا اتاق خالی دارید مهماندار هتل: نه فقط یک اتاق خالی دارین که اونم رزروه حالا می خواهین بریداونجا تا وقتی بیان و باهاشون به تفاهم برسیم که بمونیم یا نه! مرینت باشه حالا تا فعلا باید برم کارت اتاق رو بده (اتاق ۱۸۹ ) مرینت : خوب اینم از ۱۸۹ بریم تو. آخیش عجب تخت نرمی (ومثل فرشته ها خوابید ) آدرین:بالاخره رسیدم به هتل (همون هتل مرینت ) آدرین: سلام آقا بنده آدرین آگرست هستم اتاق رزرو کرده بودم . مهماندار هتل: بله اتاق ۱۸۹ بیاید این هم کارت اتاق 😎😑 آدرین: خوب این هم اتاق ۱۸۹ ورود و از ترس مرینت جیق و فریاد. مرینت : جیغ وهمینجور ادامه دارد. تا وقتی که آدرین می گه خانم محترم اینجا تو اتاق من چی کار میکنید مرینت میگه. مر تیکه کُلی تو تو اتاق من چیکار می کنی آدرین: نه شما حرف حساب حالیت نمیشه میریم پایین موضوع رو حل کنیم (و رفتن مرینت ضایع شد) مرینت :ب ببخشید من دیگه رفتم. ادرین: دیر وقت هست امشب رو باهم می سازیم تا فردا مرینت : م مرسی حالا آدرین: ما یک تخت دونفره داریم ولی نمی تونیم رو یک تخت بخوابیم من پیشنهاد می کنم باری کنیم و برنده رو تخت بخوابه. سنگ کاغذ قیچی سر پنج وادرین برد ولی به مرینت گفت من این ور تخت می خوابم تو اون ور مرینت :( تو ذهنش وات ده فاز حاجی ) مرینت : باشه (توی ذهن خدایا توف تو این زندگی مرینت یک شب هزار شب نمیشه ) باشه آقا. آدرین: من آدرین آگرست
ومادمازل مرینت : من مرینت دوپان هستم. آدرین : از دیدنتان خوشبختم. مرینت:من نه. آدرین: 😢😲😬 چی گفتین مرینت : همون که شنفتی آدرین: عجب بیا و خوبی کن مرینت : مش رجب. ناراضی هستی میتونی بری آدرین: 😖😲😑😐 (خشم اژدها ) (آدرین رعایت کن) خوب انگار این خانم نسبتی محترم میخواهد پرو بشه خوب حالا وقت اونه که این خانم کوچولوی بفهمه من دارم رعایت می کنم وگرنه همین الان می انداختمت بیرون. مرینت : نمی دونستم رپری. ادرین وات ده فاز یا سیدی چیزی زدی من ساقی تورو گیر بیارم باهاش جدی کار دارم.۰.۰.۰.۰.۰.۰.۰.۰.۰.۰ بالاخره پس از کلی بحس کلامی شدید این دو بزرگوار خوابیدن. صبح: مرینت پا میشه ومیبینه لبش به لب آدرین چ. س. ب. ی. د. ه. وبا کف دست مز زنه تو فک آدرین و آدرین بیدار میشه از زبان آدرین: من خواب بودم که دیدم یکی با دست زد تو فک من. ای بی شعور (🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 این ها. ف. ح. ش. است بدانید ) مرینت : ببند در غار گناهان را مستکبر همه ی اون. ف. ح. ش ها هم خودتی. الان هم دیرم شده وگرنه دهنت را. اهم اهم اهم ( تستچی قبول نمی کنه وگرنه بنده داستان جذاب تری داشتم خیلی سانسور شده بیش از۲۸۹ تا کلمه تو کل داستان سانسور شده ) آدرین: وسط دعوانرخ تایین نکن دخی. وای مدرسه خودم هم دیر شد مرینت :خداحافظ پسره ی پرو ادرین: من با دوچرخه میرم بزار میرسونمت مرینت خانم مرینت : من میرم مدرسه استایونت آدرین: از هیچ جا هم که شانس نداریم مرینت : چی گفتی مگس آدرین: سفت بشین
مرینت : چرا دقیقن آدرین: چون میخواهم سریع رکاب بزنم تا سریع به مدرسمون برسیم مرینت : مدرسه مون مون چی میگه مدرست آدرین : من هم به مدرسه شما میام با خودت فکر نکردی که من مدرسه میروم ؟ مرینت : همین یک مورد کم بود تازندگی من نابود بشه آدرین: حالا فکر نکن من عاشق چشم وابروت هستم. نه بدون منم ازت زیاد خوشم نمیاد مرینت : بجای حرف زدن پدال بزن شب شد آدرین: ناراحتی پیاده شو مرینت :راحتم و اینکه پایین که نمی روم پایین هم میندازمت
آدرین:ببند در غار گناه را مرینت : نرسیدیم شتر ؟ ادرین: ۲دقیقه دیگه می رسیم گور خر ذهن مرینت :(دار ه به حالت صبح فکر میکنه و دلش می خواهد الان گردن آدرین را بگیرد و۳۶۶درجه بچرخونه وبعد هم روش ۱۲۸لیتر بنزین بریزه وبه آتیش بزندش) (سارا : چه خشن مرینت بحر او رحم سر ده یک کاری کرد تو ببخش مرینت : بخشش در کار نیست بکشیدش فیتالتی اش کنید سارا : آدرین دعای من پشت سرت فرزندم ( عکس این قسمت مرینت است که می خواهد آدرین را بکشد ادیت خودم هست🤗☠😇😇 کپی .=.=.=.=.=.=.=.=.=. نابودی )
آدرین: مادمازل -خانم- مادام سینیوریتا اوی شتر !پیاده شورسیدیم (آدرین با مرینت درست حرف بزن وگرنه بلاهایی که مرینت می خواهد سرت بیارد خودم سرت میارم باشه سارا ولی این رو به اونم بگو صبح بادست کوبید تو فکم ایم قاضی سارا فردا ساعت ۴ داد گاه هست می رویم ادامه نمی گذارند راوی بودن خیلی سخته خواهر کوچک بودن هم سخته کیا درک می کنند بگو بگو بدبخت سارا. بدبخت سارا کارگردان : جمع کن جمع کن داستان رو بگو مردم خسته می شن ادامه ..... برین ص بعد کارتون دارم
خوب دوستان من هر روز یک داستان جدید می نویسم و هر ۳ ...۴ روز یک پارت جدید از داستان ها
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من خوندم لذت بردم منتظر پارت بعد وتست های بعدیتم
واقعا چنل ۲هزارتایی داستان داری
لطفی نظر بگزارید
نامدا داستان رو نخواندن دختر
خیلی داستان خوبه سارا
چرا فقط ۵ نداره انجام شده
خیلی نامردن که داستان رو نخواندند
ببینیم بامن چه کرده اید بدبختم کردید
من چنل داستان ۲kدارم اون وقت اومدم اینجادام برا شما داستان مینویسم بی شخصیت ها
های مردم هیشکی داستان رونخواند