ببخشید امتحانا نمیزاشتن و از طرفی تولد های نزدیکی داریم. واسه همین واقعن شلوغ بودم ببخشید
....به لیوان آبقند دستم بود و روی یکی از صندلیا مقابل جایی که مامان بابامو دفن میکردن نشسته بودم. همه میگفتن مگه خودآزاری داری؟ ولی من خودم اینجوری خواسته بودم که کلِ خاکسپاری رو از اول تماشا کنم. شاید مریضم ولی....دیدن اینکه مامان بابام جلو چشمم برن جالبه. حالا که همچین تفکری دارم حتما مریضم نه؟! بیصدا اشک میریختم. نمیدونم چن نفر هنوز توی مراسم بودن. ولی میدونم اونقدر زیاد نبودن. همه پشت سر من وایساده بودن. صدای آستوریا و پانسی رو میشنیدم که وارد بحث دراکو و رایلی شدن. راجب چی بحث میکنن؟ دافنه[خواهر آستوریا]:آستوریا، آستوریا! باید بریم. پانسی با ما میای؟! لطفااااا!!!! پانسی:باشه میام بریم. خداحافظ....از زبان دراکو:پانسی از ما خداحافظی کرد. رایلی بدون پدرومادرش مونده. ازشون اجازه گرفته بود یک هفته پیش اشلی بمونه تا مراقبش باشه. خوبه حداقل یه دختر پیشش بود. چشمم به پانسی افتاد که رفت پیش اشلی. اشلی به احترامش پاشدو باهاش دست داد. جدی؟! اون حتی با منم حرف نمیزنه بعد با پانسی دست داد؟! ÷دراکو چته امروز انقد اخم میکنی. ×مهم نیس! میگم توعم راجبه اش به همون چیزی فکر میکنی که من میکنم؟ ÷آمممم..خب آره یجورایی. منم فکر میکنم که.....
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
راستی من ی سلسله دارم که مخصوص دخترای می خوای عضو شی؟
حتمن چطوری؟
داخل نظرسنجیم گفتم
پارت بعد رو بذار
باشه حتمن دارم مینویسم⚘️
نمیدونم😅
فکر کنم رایلی از دراکو خوشش میاد نه