داستان زندگی ریگولوس بلک

توی این پست با زندگی ریگولوس بلک (پدر بنده) آشنا می‌شید:>!

ریگولوس آرکتوروس بلک، دومین فرزند والبرگا و اوریون بلک، در سال ۱۹۶۱ به دنیا آمد. او یک جادوگر خ☆ون خالص انگلیسی و عضوی از خاندان نجیب زاده ی بلک بود. او برادری بزرگتر به نام سیریوس داشت. سیریوس همیشه سعی داشت به ریگولوس مهربانی و بخشش را یاد بدهد و روزی وقتی به درخواست مادرشان به بیرون رفته بودند، با یک پرنده ی زخمی مواجه شدند و تصمیم گرفتند از او مراقبت کنند. اما از شانس بدشان، پدرشان که صدای پرنده را شنید، خیلی عصبی شد و کاری وحشتناک کرد تا به آنها یاد دهد چون در خاندانِ نجیب زاده ی بلک هستند، نباید مهربان و بخشنده باشند زیرا آنها از باقی مردم و حیوانات برتر هستند. این باعث شد که ریگولوس کل روز را گریه کند و دیگر همچین کاری نکند.

او در سال ۱۹۷۲، به مدرسه ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز رفت و برخلاف برادرش سیریوس که در گروه گریفیندور گروه‌بندی شد، در گروه اسلیترین افتاد. والدین ریگولوس او را بسیار متفاوت از برادر بزرگترش سیریوس بلک می دانستند. اگرچه سیریوس پسر و وارث بزرگ‌تر بود، اما برخلاف ریگولوس به هیچ وجه از سنت‌های خانواده بلک پیروی نکرد. سیریوس با حضور در هاگوارتز در گروه گریفیندور، باعث ایجاد فشار شدیدتری در روابطش با سایر اعضای خانواده شده بود. ریگولوس به عنوان یک جستجوگر عضو کوئیدیچ گروه خودش شد. او همچنین یکی از شاگردهای نورچشمی پروفسور اسلاگهورن بود.

پروفسور اسلاگهورن، از اینکه سیریوس نیز مثل بقیه ی اعضای خانواده ی بلک در گروه اسلیترین گروه‌بندی نشده بود ناراحت بود و بار ها این را نشان داد. در آن دوران، به دلیل اینکه برادر ها هرکدام در گروه جداگانه ای افتاده بودند (و از این بدتر اینکه گروه هایشان رقیب یکدیگر بودند)، باعث شده بود که رابطه ی ریگولوس و سیریوس رفته رفته خراب شود. آنها دیگر باهم وقت نمی‌گذراندند و به یکدیگر به چشم رقیب خود نگاه می‌کردند. از این طرف، ریگولوس از اینکه سیریوس دوستانی نزدیک داشت و با آنها وقت می‌گذراند، دلخور بود و به آنها حسودی می‌کرد.

ریگولوس در دوران جوانی خود، مجذوب لرد ولدمورت یا همان "لرد سیاه" شده بود و او را تحسین می‌کرد. همچنین عکس های ولدمورت را که از روزنامه ی پیام امروز جدا شده بودند روی دیوار اتاقش در کنار عکس های خانوادگی‌شان نصب کرده بود. اگرچه پدر و مادرش مر☆گ خوار نبودند، اما ولدمورت را تحسین می‌کردند. از این طرف، سیریوس در سن شانزده سالگی از خانه فرار کرد و باعث شد تمام عکس هایش سوزانده یا پاره شوند و خانواده اش با او نیز مثل آندرومدا رفتار کنند. آنها دیگر هیچ وقت اسم او را به زبان نیاوردند، طوری رفتار کردند که انگار هیچوقت پسری به نام سیریوس نداشتند. ریگولوس در سن شانزده سالگی، به مر☆گ خوار ها پیوست و مدتی نگذشت تا اینکه از کار خود پشیمون شد.

ولدمورت یک بار از او خواست تا از کریچر، جن خانگی خانواده ی بلک، استفاده کند تا ببیند اقدامات امنیتی ای که برای هورکراکسش گذاشته است درست کار می‌کنند یا نه. ولدمورت کریچر را با خود به دره ی گودریک برد و پس از اینکه مطمئن شد اقدامات‌ امنیتی اش درست کار می‌کنند، او را همانجا گذاشت تا ب☆میرد. کریچر با استفاده از جادوی جن های خانگی، توانست برگردد و همه چیز را برای ریگولوس تعریف کند.

ریگولوس که از هورکراکس با خبر شده بود و فهمیده بود که ولدمورت این‌گونه جاودانه مانده است، تصمیم گرفت هورکراکس را نابود کند و خود را خلاص کند. بنابراین به کمک کریچر به دره ی گودریک برگشت و پس از اینکه تمامی معجون داخل جام را خورد، هورکراکس را به کریچر داد و به او دستور داد که آنجا را ترک کند و هورکراکس را نابود کند. پس از رفتن کریچر، او بسیار تشنه شده بود به همین دلیل، خم شد تا از آب دریاچه آب بنوشد و این‌گونه بود که گرفتار موجوداتی به نام اینفِری شد و به پای مر☆گ رفت.

کریچر نیز سعی کرد هورکراکس را نابود کند اما نتوانست و بعد ها، هنگامی که هری، رون و هرمیون به خانه ی بلک ها آمده بودند، هورکراکس را به آنها داد و درنهايت رون موفق شد هورکراکس را نابود کند. شرایط واقعی مرگ ریگولوس برای اعضای خانواده‌اش کاملاً ناشناخته بود، زیرا او از کریچر خواسته بود تا وقایع غار را مخفی نگه دارد، چون این امر برای خانواده امن‌تر است. سیریوس بلک، بدون اطلاع از حقیقت موضوع، به این باور رسید که ریگولوس به سادگی بیش از حد وارد جادوی سیاه شده است و به دلیل تلاش برای عقب نشینی از ولدمورت ک☆شته شده است.

ریموس لوپین معتقد بود که ریگولوس سعی کرده از مرگ خوار بودن عقب نشینی کند، و اظهار داشت که ریگولوس "چند روز" پس از فرارش قبل از کشته شدن دوام آورده است.