عمارت MBTI/پارت 11 (12)

ENTP در حال تفکر بود که چه کسی این نامه رو نوشته و اصلا چه معنی داره، بعد از چند دقیقه تفکر با خودش گفت:(اصلا به من چه؟ من که مجبور نیستم این بازی مسخرتون رو انجام بدم، مسخره ها!) سرش رو گذاشت رو بالشت که بخواب.. بعد از کمتر از یک دقیقه چشماش رو باز کرد و نامه رو برداشت:(این، لعنتی، نمیتونم بخوابم، بچ یعنی کی این نامه رو نوشته؟ آخه یعنی چی جایی که من دوست دارم؟ من کجا رو دوست دارم بزار فکر کنم.. *در حال تفکر و بعد از چند دقیقه گونه هاش سرخ میشه* صبرکن! یعنی.. فواره؟ اما اونجا.. اونجا جایی که.. نه امکان ندار بی خیال.. اما فقط دو نفر میدونن که من اونجا رو دوست دارم، یعنی ممکنه؟ نه امکان نداره، اصلا بیخیالش، فقط میرم سمت فواره اما من که چشمم آب نمیخوره چیزی اونجا باشه) بلند میشه و از اتاقش بیرون میره و توی راهرو قدم میزنه راهرو خلوت و تاریکه، تا اینکه یک صدای آشنا میاد:(به به، ENTP، چه عجب از اینورا، کجا به سلامتی؟) به پشت سرش نگاه میکنه و ESTP رو میبینه. ENTP:( آه , ESTP؟ آمم هیچی میخوام برم یکم قدم بزنم) ESTP:( همم، عجب، که اینطور، باشه، برو قدم بزن) ENTP به راه رفتن ادامه میده و به سمت باغ میره وارد باغ که شد به سمت فواره ای میره که در مرکز باغ قرار داره، وقتی آفتاب باشه، پرتو های آفتاب اینجا رو خیلی قشنگ میکنه

ENTP با خودش زمزمه میکنه:(اینجا جایی هست که اون همیشه میشینه..) به داخل آب فواره نگاه میکنه.. صبر کن!... یک چیزی توی آره. اون چیز رو برمیداره و بهش نگاه میکنه، این یک کتابه! اما نه هر کتابی، یک کتاب فلسفی، یک کتاب فلسفی خیلی حجیم. ENTP:( اوه فلسفه، چقدر هم حکیمه، مطمئنن خیلی خسته کننده ست.. صبر کن.. این همون چیزیه که من ازش بدم میاد، پس حتما اون کسی که نامه رو نوشته کسیه که فلسفه دوست داره، اوه خدای من.. بین آدمای توی عمارت بیشتر INTP و INFJ و INTJ و INFP فلسفه میخونن.. یعنی ممکنه کار INTJ باشه برای اینکه از من انتقام بگیره؟ اوه نمیدونم الان خسته ام، فردا بهش فکر میکنم.. (خوب خوب اینجا این قضیه رو میبندم و قضاوت رو به شما میسپرم، ببینید چقدر انتخاب ها رو براتون محدود کردم😂 البته اون کسی که نامه رو نوشته جز یکی از اوناست و برای پیدا کردن شریکش باید معمای فواره رو حل کنید😂😜)

*فردا صبح* INTJ توی کتابخانه در حال گفتمان با ISTJ عه که یکدفعه ENTP از ناکجا آباد پیداش میشه و یقه ی INTJ رو میگیره. ENTJ:(کار تو بود، آره؟؟ میدونستم، کار خودت بود!! فقط تو همچین کاری میکنی!!) (نمیزاره بدبخت حرف بزنه😂) INTJ با قیافه ی متعجب نگاه میکنه. INTJ:(درباره ی چی حرف میزنی؟) ENTP: (آره خودتو به کوچه علی چپ بزن، اما من میدونم که کار خودته) و بدون هیچ حرف اضافه ای از کتابخانه خارج میشه، قیافه ی INTJ عبارت است از:😐؟ و قیافه ی ISTJ میگه: یک تختش کمه به دل نگیر/ ENTP بلا نسبت شما عین گراز میره وارد اتاق INTP میشه و INTP هم اهمیتی نمیده چون عادت کرده و به کار با لپتاپش ادامه میدهد

ENTP:(کار تو بود؟؟ تو هم با INTJ هم دستی، نه؟ تو درباره ی فواره بهش گفتی؟؟) INTP بلاخره سر از لپ تاپ در اورد و به ENTP نگاه کرد:(چی شده؟ INTJ موضوع رو فهمیده و الان میخواد وصیتت رو بنویسی؟) ENTP:(نههه! اصلا بیخیال مهم نیست!!) و دوباره میره بیرون و درو پشت سرش محکم میبنده. شاید اصن کار ESTP بوده؟ نه، اون خنک تر از این حرفاست، احتمالا یا INTP بوده یا INTJ, آخه INFP اهل این کارا نیست، INFJ هم که اصن از قضیه خبر نداره، ایی خداا.. باید با ENTJ مشورت کنم..

خوب تموم شد، خیلی متاسفم که این مدت پارت نذاشتم، چون پارت قبلی هرچی منتشر میکردم رد میشد و پارت قبلی وقتی منتشر شد هم زیاد حمایت نشد 😔