قسمت ۱۳؟ نجات؟
صبا: توی خونه خیلی وحشتناک بود دود همه جارو گرفته بود. لباسم و گرفته بودم جلوی صورتم تا خفه نشم. از داخل یکی از اتاق ها صدای گریه بچه میومد. رفتم و بچه رو از توی گهواره اش برداشتم. تا اومدم راهی که اومدم و برگردم.... یهو سقف جلوم ریخت. مجبور بودم از تو آتیش بگذرم. لباسم و دراوردم و انداختم رو بچه. از آتیش که داشتم رد میشدم دستم سوخت . به هر حال به راهم ادامه دادم و رسیدم به در جلویی. از دید تونی: من میخواستم وارد ساختمون بشم که دیدم صبا از توی پنجره خونه رفت تو...ای این بچه چس مثقال عقل ندارهههه؟اومدم برم توی خونه که نصف سقف خونه ریخت جلوی در و پنجره! هیچ راهی به داخل خونه نبود. نمیدونستم چیکار کنم. از دید صبا: رسیدم به در . بچه داشت گریه میکرد. و درم جلوش بسته بود. باید پرتال باز میکردم به بیرون خونه. اما هر کاری میکردم پرتال باز نمیشد. ساعتم بر اثر گرمای زیاد خراب شده بود. دود داشت خفم میکرد و آتش پیشروی کرده بود. داد زدم: تونی در و بشکن! تونی گفت: از در تا جایی که میتونی فاصله بگیر! رفتم عقب عقب. در و منفجر کرد ! ولی انقد آوار جلو در بود که اندازه یه سوراخ در باز شده بود. بچه رو از اونجا رد کردم و دادم به تونی.
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
پارت ۳۱مون نشه؟
کی حوصله خوندن داره؟🤡🚬
کسی که کو.. نشو داره
کسی که تنگه.
😂🚬
😂😂
الون داره 😔 چون اگه نخونه مایک بریک آپ میکنه باهاش😔🤡
😂🤡