خب خب میدونم جون به لب کردم همتون رو و واقن متاسفم 🥺 امیدوارم ازین قسمت خوشتون بیاد و لذت ببرید. سال نوتون هم مبارک دوستان 💗💗💗 مرسی از ناظر گل و زحمت کشمون ❤️🙏
از اتاق تالیا رفتم بیرون و همین خواستم برگردم ی دفعه مل جلوم سبز شد و باعث شد داد بزنم و بعد بگم: تو دیگه اینجا چیکار میکنی؟ مگه جنی چیزی هستی؟ مل ک دست پاچه شده بود سرشو خروند و گفت: ببخشید نمیخاستم بترسونمت فقط اومدم حال تالیا رو بپرسم. و همچنین حال تورو. لپاش از خجالت سرخ شده بودن. منم با بی اعتنایی گفتم: خب حالش بهتره اگه میخای برو از خودش بپرس و ممنون ک ب حالم اهمیت میدی با اجازه. رامو کشیدم ک برم اما دستمو گرفت و کشید . اومد جلو و گفت : ی ذره دوسم داشته باش خب چی میشه؟ پنی جز دردسر برای تو چیزی نداره اقا. من ازون بهترم کِی میخای بفهمی؟ من ک عصبی و ناراحت بودم وقتی این حرفو شنیدم بدتر شد. دستمو محکم از تو دستش کشیدم به نشونه تهدید جلوش گرفتم و گفتم: اخرین بارت باشه این حرفارو درموردش میزنی اصن ب تو چ ربطی داره؟ اصن دلممیخاد با پنی حتی تو جهنمم باشه بپوسم. انقد موی دماغ من نشو دخترک. برو بچسب ب ی بدبخت دیگه. یقه مو صاف کردم و رامو کشیدم ک برم اما صدای هق هق خفیفشو میشنیدم. برام مهم نبود و زدم از خونه بیرون.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (1)